از روزگاران بسیار کهن در همۀ میدان های کار و شکار و پیکار بهترین یار و یاور ایرانیان و از پایگاه بسیار والایی برخوردار بوده است، هیچ بخشی از مانداک کهن ایرانی را نمی توان یافت که نام و نشانی از این چارپای تیز دوندۀ هشیار به میان نیامده باشد، در هر کرانه از مانداکِ ایرانِ باستان که بنگریم، چه در سنگ نبشته ها و گل نبشته ها، چه در نیایش ها و سروده ها، و چه در نگاره ها و سنگ نگاره ها و سفالینه ها به گونه یی نام و یادی از این بهترین یار ایرانی به میان آمده است. پیروزی و سرافرازی پهلوانانِ دلیر ایران در پرتو همکاری همین تکاور گستاخ است که گردونه های خروشنده و تندرو، و سواران چَست و چالاک را به پهنۀ کارزار آورد، و سرزمین پُر پهنا از سُغد تا نوبَه و سودان و زنگبار و مصر. از آمو دریا تا دریای پارس و از هند تا کرانۀ دریای یونان را از آن هخامنشیان کرد. ایرانیان از همان آغازِ روستا نشینی و شهریگری ارزش و جایگاه والای این جانور زیبا و هوشمند را در میدان جنگ و کار و شکار دریافتند و آن را در میان آفریده های نیک اهورایی بشمار آوردند و ستودند و به پرستاری و پرورش و نگهبانی اش کمر بستند.
«راست ترین دانشِ مزدا آفریدۀ اَشَوَن، او را نیرو در پاها، شنوایی در گوش ها، توان در بازوان و تندرستی و پایداریِ تن بخشد و آنچنان نیروی بینایی که اسب داراست که در شب تیره - اگر چه باران ببارد و ژاله و تگرگ فرو ریزد- موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که از یال یا دُم اسب است.» (اوستا، دین پشت کرده ۱۰)
در ستایش رخش:
سیه چشم و بور اَبرش و گاو دُم
سیه خایه و تُند و پولاد سُم
تنش پر نگار از کران تا کران
چو داغ گل سرخ بر زعفران
چه بر آب بودی چه بر خشك راه
بروز از خور افزون بدو شب ز ماه
پی مورچه بر پلاس سیاه
شب تیره دیدی دو فرسنك راه
به نیروی پیل و بالا هیون
به زَهره چو شیر و کُه بیستون
فردوسی
نامی که امروزه این چارپای زیبا پیکر در پارسی دارد، همان است که در چندین هزار سال پیش نزد آریایی ها داشته است: در اوستا و فُرس هخامنشی اسپَ aspa و مادۀ آن اسپا aspaa یا اسپی aspi و در سانسکریت اَسوَ asva گفته شده است. بسیاری از نویسندگان ایرانی و عرب، واژۀ «اسوار» را برای آزادگان و بزرگان و ردانِ ایران بکار رفته برده اند. در زبان پارسی واژگان بسیار داریم که در پیوند با اسپ ساخته شده اند، یکی از آنها «اسپستَ» است که امروزه از روی بی انگاری و کم مهری به زبان پارسی،
واژۀ ترکی «یونجه» را جایگزین آن کرده ایم. در روزگار خسرو انوشیروان برای هر گريب زمین کشاورزی
[گریب که امروزه به شیوۀ تازی گویان «جریب» می گوییم، برابر ده هزار متر چهار گوش است] که گندم یا جو کاشته می شد يك درهم باژ[مالیات] می ستاندند، برای یک گریب موزار، هشت درهم، برای یك گریب «اسپست»، هفت درهم، برای هر چهار درخت خرمای ایرانی، يك درهم، از برای شش درخت زيتون يك درهم. این نرخ باژ ستانی، ارزش والای اسپ را نشان می دهد، که باژ «اسپست» پس از انگور در بالاترین رده و همسان با باژِ گندم بوده است.
یکی دیگر از واژه های ساخته شده با اسب «اسپریس» یا «اسپرس» به چم میدان اسب دوانی است و گاه به میدان جنگ هم گفته شده است.
هنر نمودن سیاوش پیش افراسیاب:
نشانه نهادند بر اسپریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس
فردوسی
زهی پادشاهی که سطح فلك
بُوَد بندگان ترا اسپریس
شمس فخری
اسپریس یگان اندازه گیری درازای راه بود که با درازای میدان اسب دوانی بر آورده می شد. در وندیداد اَهورَه مزدا به چَمِ هور چهر [در شاهنامه جمشید] فرمان می دهد که:
«مردمان و جانوران را [وَر]ی بساز هر یک از چهار بَرَش به درازای اسپریسی».
واژۀ اسپریس در زبان ارمنی «آسپارز» گفته می شود. در آنجا هم افزون بر «میدان اسب دوانی» به چم یگان درازای راه هم هست.
از دیگر واژه های ساخته شده در پیوند با اسپ: «سپاه»، «اسپهبد» یا «سپهبد» [کسی که به سرداری رزمیان سوارۀ «سپاه» گماشته شود]. شك نیست که نام شهر زیبای «اسپهان» یا «سپاهان» (که تازی گویان آن را به ریخت اصفهان در آوردند) بر آمده از همین واژه است که در اوستا و فُرس هخامنشی سَپادَ Spada گفته و نوشته می شد. پتُلمِئوس ptolemaus [بطلمیوس] دانشمند یونانی نام این شهر را «اسپَ دانَ aspadana » نوشته است.
«یاقوت حَمَوی» در معجم البلدان، و «ابن درید» و «حمزه اسپهانی»، نام اسپهان را از همین ریشه دانسته اند. واژۀ «ستور» نیز در پارسی برای اسپ بکار می رود.
ز سُم ستوران در آن پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
فردوسی
این واژه در اوستا ستئور staora آمده و برای چهارپایان بزرگ مانند اسپ و شُتُر و گاو و خر، در برابر انومیه - Anumaya یا پسو pasu به چم چهارپایان کوچک خانگی مانند میش[= گوسپند] و بز به کار رفته است.
در زبان های باستانی ایران مانند اوستا و فُرس هخامنشی مادينۀ اسپ را اسپا aspa یا اسپی aspi می گفتند، در پارسی، «مادیان» که مادينۀ اسپ است، از ریشه و بُن ماتا mata فُرس هخامنشی است که «مات» و به چم «مادر» آمده است، چنانکه ماکیان(مرغ خانگی) با واژه ماده (در پهلوی ماتك) یا
مادینه یکی است. ولی «اَستَر» (در سانسکریت asva tara) پارۀ نخست آن اَسوَ asva = اسپَ aspa است.
آمیختگی نام بسیاری از شهریاران و رَدان و ناموران ایران با «اسپ» جایگاه والای این جانور زیبا پیکر و هوشمند و رزم آزمای را نشان می دهد، به نمونه هایی این اینگونه نامها نگاه کنیم:
کِرساسپَ: Keresaspa [گرشاسپ= دارندۀ اسپ لاغر]
اَرجَت اسپَ: Arejataspa [ اَرجاسپ= دارندۀ اسپ ارجمند و گرانبها]
ائوروَت اَسپَ: Aurvataspa [لهراسپَ= تند اسپ]
ویشتاسپَ: Vishtaspa [ گشتاسپَ [دارای اسپ از کار افتاده]
ياماسپَ: yamaspa = جاماسب[ ؟]
توماسپَ: Tumaspa= تهماسپَ: [دارندۀ اسپ فربه یا دارای اسپ زورمند]
هو اسپَ: Hvaspa [دارندۀ اسپ خوب]
اسپَ چنه: Aspa- canah [آرزومند اسپ] یا [خواستار داشتن اسپ]
گُشنسپَ: [دارندۀ اسپ نر و دلیر]
شید اسپَ: [دارندۀ اسپ شیدوَر و درخشان].
پَیتیر اسپَ: Paitirasp دومین نیای زرتشت.
اُوروَد اسپَ: Aurvadasp، [=دارندۀ اسپ تندرو]، سومین نیای زرتشت.
هَئِچد اسپَ: Haecat - aspa، زرتشت چندین بار از چهارمین نیای خود در گات ها یاد می کند:
« ای فرزندان هَئِچد اسپَ اسپیتمان،
به شما می گویم،
بشنوید آنچه را که برای شما بهترین است،
تا با آن دانا را از نادان باز شناسید،
و با کردار خود،
راستی را که آیین بنیادین اهوراست،
از آن خود سازید.
( یسنا 46 بند 15)
ای پوروچیستایِ اسپنتمانِ هَئِچداسپَ
ای جوان ترین دختر زرتشت،
مزدا اهورا،
آن کس را که به اندیشۀ نیک
و به پاکی و راستی پای بند است،
به همسری به تو می دهد.
پس با خرد خود همپرسگی کن
و با پارسایی و دانش نیک رفتار کن.
( یسنا 53 بند 3 )
سیاوَش یا سیاووش که در پهلوی و در پارسی سیاوخش هم گفته شده، در اوستا به ریخت سیاوَرشَن Syavarshan آمده که به چم (دارندۀ اسپ سیاه) است: سیاوَ Syava = سياه + اَرشَن arshan= اسپ نر = دارنده اسپ سیاه.
نام گروهی از ایرانیان بلند پایه نیز با شُتُر همکرد شده که از آن میان می توان از خودِ وخشور بزرگوار ایران، اشو زرتشت ورجاوند یاد کرد: زرَتوشترَ Zarathushtra به چم [زرین شُتُر] یا [دارنده شتر زرد] است.
فِر اَش اَئوشتر: َ Ferashaoshtra ( در پارسی فَرَشوشتَر ) [دارندۀ شتر فرا رونده و راهوار]. نام برادر جاماسپ، یکی از نخستین پذیرندگان و پیروان آیین زرتشت و پدر زن او.
فَرَشوشتَر و برادرش جاماسپ هر دو دستور[وزیر] کی گشتاسپ، و از مزدا پرستان نامبردار بشمار می روند.
در نوشته های پسین، [بیوراسب]، نامی که به اژدهاک (ضحاك) داده شده، به چم [دارندۀ ده هزار اسپ] و نام پدرش چنانچه در بندهش آمده «خروتاسپَ» یاد شده، با نگر به واژه خروتَ khruta در اوستا، باید این نام به چم [دارنده اسپ سهمگین] باشد.
در «بندهش» و «دینکرد» و روایات داراب هرمزدیار، نام چهارده تن از نیاکان اشو زرتُشت ورجاوند بر شمرده شده که نام چهار تن از آنان با اسپ آمیخته است: «پُوروشَپَ» Pourush-aspa در اوستا «پئوروَش اسپَ» [=دارنده اسپ پیر].
در آبان یشت بند ۱۸ می خوانیم:
« از وی خواستار شد[اهورا مزدا از ایزد از بانو آناهیتا خواستار شد]:
ای اَرِدویسورَ آناهیتا، ای نیک، ای تواناترین،
مرا این کامیابی ارزانی دار که من پسر «پُوروشَسپ» زَرتُشتِ اَشَوَن را بر آن دارم که هماره دینی
بیاندیشد، دینی سخن گوید، و دینی رفتار کند.
اسپ و شتر در هستی شناسی ایرانی:
ای اهورا،
این از تو می پرسم،
پرسشم را بازگوی،
چگونه در پرتو راستی،
نیروهای دهگانۀ برونی و درونی من،
زایا و نیرومند و فروزان می گردد؟
تا با آنها ، رسایی و جاودانگی را دریابم،
و آن را نیاز مردمان کنم؟
( یسنا 44 بند 18)
در برخی از برگردان ها بجای نیروهای دهگانۀ برونی و درونی سخن از ده مادیان و ده شتر به میان آمده، این بند را با نگرش به ارزش بسیار والای آن، در برگردان های گوناگون نگاه می کنیم.
دکتر جلیل دوستخواه:
ای مزدا اهوره، این از تو می پرسم، مرا به درستی پاسخ گوی: چگونه در پرتو «اَشه» آن پاداش را بدست آورم؟ چگونه نیروهای دهگانه مرا راهبر و روشنگر خواهند شد تا با آنها «رسایی» و « جاودانگی» را در یابم و آنگاه هر دو را بدانان بخشم؟
ابراهیم پورداود:
این از تو می پرسم ، درست بمن بگو، ای اهورا : چگونه ای اردیبهشت، به آن مزد ارزانی خواهم شد، ده مادیان با «جفت نر» و یک شُتُر که به من پیمان داده شده، ای مزدا، آنچنان که به رسایی و جاودانگی، در بخشایش تو.
موبد فیروز آذرگشسپ:
ای هستی بخش یکتا از تو پرسشی دارم و خواستارم حقیقت را بر من آشکار سازی، چگونه در پرتو اشا «راستی و پاکی» پاداش دلخواه را که عبارت از تسلط بر ده مادیان حواس با نیروی اسپ اندیشه است بدست خواهم آورد و به روشنایی حقیقت سرمدی خواهم رسید. ای مزدا از رسایی و جاودانی کِی برخوردار خواهم شد تا هر دو بخشش بزرگ را برای رستگاری به مردم جهان ارمغان کنم.
دکتر عباس شوشتری:
آن از تو می پرسم راست بمن بفرما ای اهورا، چگونه آن مزد را بیابم، ده مادیان و یک اسپ و یک شُتُر که به من پیمان نهاده اند بدهند بلکه دوست دارم که بوسیلۀ تو ای مزدا بخشش خُرداد و امِرداد را به سوی هم نوع بیاورم.
دکتر علی اکبر جعفری:
اینک از تو می پرسم، خدایا، مرا به درستی آگاه ساز چگونه از راه پاداش ده مادیان و ده اسپ و یک شُتُر را بدست بیاورم تا ای دانا، راز رسایی و جاودانی را دانسته این هر دو را به آنان دهم.
موبد رستم شهزادی:
ای اهورا – چگونه در پرتو اشا ( راستی و پاکی) به درک راه تو و حقایق زندگی پی خواهم برد؟ و ای مزدا چه وقت از کمال ورسایی خرداد و امِرداد برخوردار خواهم شد؟ و چگونه خواهم توانست این دو نعمت را به مردم جهان ارمغان کنم؟
زنده یاد موبد فیروز آذر گشسپ در گزارش این بند می نویسد:
« در این بند واژه هایی به کار رفته که در صورت ظاهر معنی حیوانات را می دهند ، ولی در باطن رمز هایی هستند که دارای مفاهیم عرفانی اند. هنگامی که گاتها به صورت مدون در آمدند نه تنها نویسندۀ گات ها بلکه مردم نیز با رمز و راز اینگونه واژه آشنا بودند و نویسندگان نیازی به گزارش اینگونه واژه ها نمی دیدند. ولی اکنون پس از گذشت سد ها سال به دلیل نبودن بُنمایه های بسنده کار شناخت نمادهای این گونه واژه ها سخت گردیده است. اوستا شناسان بیگانه که پایگاه پیامبری زرتشت را به عنوان رهبر روحانی نمی پذیرند، به هنگام ترجمۀ متون اوستا تنها به جنبۀ مادی و ظاهری کلمات و عبارات اکتفا کرده و کوششی ندارند تا جنبۀ معنوی و عرفانی عبارات را درک کنند و به همین دلیل هنگامی که زرتشت در این بند از اهورا مزدا درخواست پاداشی مانند ده مادیان و یک اسب و یک شتر می کند آن را حمل بر دوران و محیطی می نمایند که هدیه کردن چنین حیوانات سودمندی از بزرگترین آرزوهای مردان آن دوران محسوب می شده است و هیچگونه ایرادی هم در آن نمی بینند، ولی هنگامی که یک ایرانی به چنین آرزو و پاداش آنهم از سوی پیامبر والامنشی مانند زرتشت می اندیشد جملات را بچگانه و بسیار سُست می یابد. ولی اگر به مفهوم واقعی واژه هایی مانند: ده مادیان و یک اسب و یک شتر از دیدگاه عرفانی بنگریم خواهیم دید که چه در خواست با شکوهی از جانب اشو زرتشت شده است.
تارا پوروالا در بررسی کتاب کاتو پانیشاد Katopanishad و دیگر پژوهش های ارزشمند خود روان آدمی را همانند رانندۀ گردونه - تن او را خودِ گردونه - و نیروهای دهگانۀ تنی و روانی او را به اسبانی همانند کرده است که گردونه یا تن آدمی را با خود به این سو و آن سو می کشانند.
روان آدمی که گردونه ران است باید آرزوها و خواست های دون پایۀ آدمی را که همانند اسب سرکشی است مهار کند .
Taraporewala-TheDivin Songs of Zarathshra. Hukhta Foundation Bombay 1993 Page:52*
اشو زرتشت از اهورا مزدا خواستار آن است تا نیروهای دهگانۀ تنی و روانی او را پایداری و توانمندی بخشد.
سرزمین کوهستانی ایران خاستگاه بهترین اسب های جهان
از داده های باستان شناسی به روشنی می توان دریافت که این جانورِ خوش پیکر و دلیر، بدستیاری ایرانیان به سرزمین های میانرودان[عراق کنونی] و مصر رسیده است. در میان نشانه های بجا مانده از سومری ها اسب دیده نمی شود. واژۀ «سیسو Sisu» که در زبان اَکَدی و آشوری برای اسب بکار رفته، واژه بومی آن سرزمین نیست. در شنعار[بابل] و همچنین در مصر، گردونه ها را با گاوان و خران می کشیدند، گردونه گودئه Gudea پادشاه سومر (۲۶۹۰ - ۲۹۰۰ پیشازایش) با خر کشیده می شد، و به گردونه ایزد بانو نینگرسو Ningirsu که بخواست وی گودئه به پادشاهی رسید، جانوران شگفت انگیزی بسته شده بود.
در دادنامۀ همورابی Hammurabi (پادشاه دادگذار بابل ۲۰۸۱ - ۲۱۲۳ پیشازایش) در بخش آیین نامه ها، آنجا که سخن از دامپزشك در میان است، گاو و خر و گوسپند و خوك بر شمرده شده اند ولی از اسپ نامی در میان نیست، پیداست که چندی پس از دومین هزاره پیشازایش، اسب از ایران به بابل رسیده است. هنگامی که اسب ایرانی از پشتکوه به بابل رسید، آن را «خرِ کوهی» نام دادند. همین نامِ «خرِ کوهی» نشان می دهد که اسب از کوهستانی که امروزه «پُشتکوه» می گوییم و یونانیان آن را زاگرس Zagros می گفتند به دشت های میانرودان[عراق کنونی] رسیده است.
اسب عربی که امروزه یکی از بهترین تیره های اسب در جهان شناخته می شود، همان اسب ایرانی است،
عربستانِ پیش از اسلام سرزمین اسب خیز نبوده است، نگاره ها و گل نوشته های آشوری هماره عرب ها را با خر و شُتُر و گوسپند نشان داده و از آنها یاد کرده اند.
هرودوت نویسندۀ سدۀ پنجم پیشازایش که از لشکریان خشایارشا در جنگ يونان سخن می گوید، در میان آنان از گروه عرب ها که بخشی از لشکریان بودند یاد کرده و می نویسد: عرب ها با شُتُر می تاختند و در تُندی از اسپ واپس نمی ماندند... شُتُر سواران عرب در پس اسپ سواران بودند زیرا اسپ ها با شتران سازشی ندارند از اینرو بایستی پشت سر همه باشند که اسپ ها نرمند.
استرابون Strabon نوشته است: در یمن اسب و اَستَر نیست، بجای آن شُتُر بکار می برند. زمان پرورش اسب در عربستان نباید کُهن تر از پایان سدۀ چهارم پیشازایش باشد.
این جانور در هر جا که می زیست شکار آدمی و مایه خورش وی بود تا اینکه تبارهایی هند و ایرانی آن را رام کردند و در کشتزار و کارزار بکار گرفتند. در آغاز آن را به گردونه بستند و با گردونه های اسبی به پهنه کارزار در آمدند.
نه تنها اسب از ارمغان های ایرانی است، گردونه هم به دستیاری تبارهای هند و ایرانی به سرزمین های دیگر رسیده است. همراه با گردونه جنگی، ارمغان دیگری از تبارهای هند و ایرانی به دیگر تبارهای روی زمین رسید و آن چرخ است که یکی از بزرگترین نوآوریهای آدمی است. پیش از اینکه مصری ها با گردونه اسبی آشنا شوند بارهای سنگین خود را با غلتک می کشیدند پیداست که در روی زمین سخت و هموار چرخ بر غلتك برتری دارد .
سکاها (scythes) از زمان بسیار کهن گردونه های چهار چرخه یا شش چرخه که گاوها آن ها را می کشیدند ، داشتند. نخش اینگونه گردونه ها در روی آوندهای آنها دیده می شود.
واژۀ اوستایی رَثَه اِشتر Rathaeshtar که در پارسی ارتشتار شده، به روشنی نشان می دهد که ایرانیان از دیرگاه، با گردونه اسبی آشنا بودند. این واژه از دو بهر ساخته شده است: بهر نخستِ آن رَثَه Ratha به چَم گردونه و بهرِ دوم از بن واژۀ ستا Sta که در پارسی ستادَن و ایستادن است، همکرد این دو بهر می شود: رَثَه اِشتر [= ارتشتار] به چم: (به گردونه ایستاده) یا (به گردونه بر نشسته) یا (چرخ سوار). در ایران باستان «ارتشتاران» دومین گروه پیشه وران در کنار «کیش بانان» - «کشاورزان» و «هُو تخشان= پیشه وران» به شمار می رفتند. نام گروه جنگاوران ایرانِ باستان برآمده از نام گردونه جنگی است، همان گردونه یی که اسب های تیزتك آن را به جهش و جنبش در می آوردند.
در اوستا، واژۀ (واشَ Vasha) بارها برای گردونه بکار رفته است. این واژه بر آمده از بُن واژه (وَرِت Varet) است که در پهلوی «ورتیتن» و در پارسی «گردیدن» شده است. از همین بُن واژه است، «نوردیدن»، و «وردنه» که به چم «میله»، «چرخشگاه» یا محور است.
اسپ و گردونه در اوستا
در بخش های گوناگون اوستا با ایزدان و ایزدبانوانی آشنا می شویم که سوار بر گردونه مَینُوی در پهنۀ آسمان می تازند. نامدارترین آنها ایزد مهر است .
مهر، ایزدِ فروغ و روشنایی، و نگهبان پیمان، ایزدی است که با هزار چشمِ همیشه بیدار و ده هزار گوش نافریفتنی سوار بر گردونۀ چهار اسبه از خاور به باختر می شتابد، در گردونه اش جنگ ابزارهای بسیار انباشته اند، تاديوان و دروغ گویان و پیمان شکنان را به کیفر رساند.
مهر یشت
11
آن كه رزمآوران بر پُشتِ اسب، او را نماز برند و نیرومندی اسب و تندرستی خویش را از وی یاری خواهند تا دشمنان را از دور توانند شناخت، تا همِستاران را از کار باز توانند داشت، تا بر دشمنان کین توزِ بداندیش چیره توانند شد.
13
نخستین ایزد مَینُوی که پیش از دَمیدنِ خورشیدِ جاودانۀ تیزاسب، بر فراز كوه البرز بر آید.
نخستین كسـی كـه آراسته به زیورهای زرین، از فراز آن کوه زیبا سر برآورد.
از آنجاست که آن مهرِ بسیار توانا بر همۀ خانمانهای ایرانی بنگرد.
20
اسبان مهر دروجان در زیر بارِ سوار خیره سری کنند و از جای خود بیرون نیایند و اگر بیرون آیند، به پیش نتازند و در تاخت، جَست و خیز نکنند.
از فراوانیِ گفتارِ زشت – که شیوۀ دشمن مهر است- نیزه یی که دشمنِ مهرپرتاب کند، باز گردد.
125
این گردونه را چهار تکاور مَینُویِ سپیدِ درخشانِ جاودانه - که خوراک شان از آبشخور مَینُوی است – می کشند. سُم های پیشین آنان از زر، و سُم های پسین آنان از سیم پوشیده است و همه را لگام و مالبند و یوغی پیوسته به چنگکی شکاف دار و خوش ساخت از فلزی گران بها به یکدیگر بسته است تا در کنار هم بایستند.
گِوش یَشت
(درَواسپَ Drvaspa یَشت)
1
[ایزدبانو] درَواسپِ توانای مزدا آفریدۀ اَشَوَن را می ستاییم که ستورانِ خُرد را تندرست نگاه می دارد، که ستورانِ بزرگ را تندرست نگاه می دارد، که دوستان را تندرست نگاه می دارد ،که کودکان را تندرست نگاه می دارد.
2
آن که دارای اسپانِ زین کرده و گردونه هایِ پرتکاپو با چرخ هایِ خروشان است.
نیرومندِ بُرزمندِ پاداشِ نیک بخشنده و درمان بخشی که اَشَوَن مردان را یاری رساند و پیشۀ درست بخشد و آرامگاه آماده کند. (گوش یشت)
آبان یشت
130
ای اَرِدویسورَ آناهیتا، ای نیک، ای تواناترین،
اینک خواستار این کامیابی ام که بسیار ارجمند باشم و به شهریاری بزرگی برسم که در آن خوراک بسیار آماده شود و بهره و بخش هرکس بسیار باشد، که در آن اسپان شیهه بر کشند و گردونه ها بخروشند و آوای تازیانه ها در هوا بپیچد، که در آن خوراک و توشه فراوان انباشته باشد،که در آن خوشبوها فراوان باشد، که انبارهایش از هر آنچه مردمان آرزو کنند و زندگی خوش را بکار آید، پر باشد.
131
ای اَرِدویسور آناهیتا، ای نیک، ای تواناترین،
اینک خواستار دو چالاکم : چالاکی دوپا و چالاکی چهار پا.
چالاک دوپا برای آن که در جنگ چَست باشد و در رزم گردونه را بخوبی براند. چالاک چهار پا برای آن که هر دو سوی سنگر فراخ سپاه دشمن را برهم زند، از چپ به راست و از راست به چپ.
11
اوست که بر گردونه نشسته، لگام بر دست، گردونه می راند و روانِ جویای ناموری اش، اینچنین در نهادِ خویش اندیشه کنان است:
کدامین کس مرا نیایش کند؟
کیست که مرا زَورِ آمیخته به هَوم، آمیخته به شیر به آیین ساخته و پالوده نیاز کند؟
13
اوست که با چهار اسپ بزرگِ سپید- یک رنگ و یک نژاد- بر دشمنیِ همۀ دشمنان- دیوان و مردمان[دُروند] و جادوان و پریان و «کوی» ها و «کَرَپ» های ستمکار- چیره شود.
*
در نوروز نامۀ خیام دربارۀ اسپ گفته شده است: «چنین گویند که از صورت چهارپایان هیچ صورت نیکو تر از اسب نیست، چه وی شاه همه چهارپایان چرنده است. و گویند آن فرشته که گردونه آفتاب کشد به صورت اسبی است الوس نام ... و همو[ خسروپرویز]گويد که پادشاه سالار مردان است و اسب سالار چهارپایان»
در قابوس نامه فرازی که دربارۀ اسب آمده می رساند که گرامیداشت اسب نزد ایرانیان پیشینه یی بس دراز دارد: « و حکماء گفته اند که جهان به مردمان بپای است و مردم به حيوان و نیکوترین از حیوانات اسب است که داشتن او هم از کدخدایی است هم از مروت».