روز مهر و دلدادگی - روز گرامیداشت زن و زمین. جشن اسفندگان (سِپندارمَذگان) یا جشن مژده گیران یکی از خُجسته ترین شاد روزهای ایرانی است که در روز پنجم اسفند برگزار می گردد.
اِسفَند، در اوستا [سپِنتَه آرمَئی تی-Spenta Armaiti]، در پهلوی (سپندارمَت Spandarmat یا سپندارمَد) در پارسی (سِپَندارمَذ) یا (اِسفَندارمَذ) یا (اِسفَند)، نام چهارمین اَمِشاسپَند در دستگاه یزدان شناسی ایرانی است. بهر نخست این واژه (سپِنتا) به چم: افزاینده، ستودنی، و ورجاوند است. بهر دوم آن (آرمَیتی) یا ( اَرَمیتی) که چم آن را: از خود گذشتگی- هماهنگی – سازگاری- مهربانی - درست اندیشی – تراز مَنِشی – مِهرِ به هستی – مِهر جهانی - فروتنی – خِرَد ستوده و آرامش دانسته اند.
در گاهان پارۀ دوم آن (آرمَیتی) به تنهایی آمده و یکی از فروزه های دادار آفریدگار است، ولی در اوستای نو، «سِپَندارمذ» نام یکی از اَمِشاسپند بانوان (سپندارمَذ – خرداد- و اَمُرداد) جای دارد و از نمادهای مادر خدایی اَهورَه مزدا شمرده می شود. این امشاسپندبانو در جهان مینُوی نماد دوستداری و بردباری و فروتنی اهوره مزدا و در جهان استومند، نگاهبان زمین و پاکی و باروری و سرسبزی آن است. سپَندارمَذ دختر اَهورَه مزداست. ایزد بانوان (آبان، اردویسور آناهیتا) و (دین) و (اَشَی) از یاران و همکاران او هستند و "ترومَیتی" (نانگ هَیثیَه ) دیو ناخشنودی و خیره سری (یکی دیوان بزرگ)، همِستار یا دشمن اوست.
در گاهان[سرودهای اشو زرتشت ورجاوند] از(سپِنتَ آرمَیتی) همچون پرورش دهندۀ آفریدگان یاد می شود. از راه اوست که مردمان فراوانی و فراخی در روزی می یابند. مزدا اَهورَه او را آفریده است تا رَمه ها را مرغزارهای سر سبز بخشد. در اوستای نو، او دارندۀ هزار داروی درمان بخش است. در بند بیست هفتم از «هُرمَزد یَشت» می خوانیم: هزار درمان برساد. ده هزار درمان از سِپندارمَذ برساد. با یاری سِپَندارمَذ، دشمنی دیو را از هم بپاشید و او را پریشان کنید، گوش هایش را بر درید، دست هایش را بر بندید، رزم افزارش را در هم شکنید و به زنجیرش در کشید، بدان سان که هماره در بند ماند.
برخی از اوستا شناسان مانند "مولتن" براین باورند که ریشۀ این نام ara-mata به چَم «مادر زمین» بوده است. «سِپندارمَذ» زمین را همواره خُرم و بارور نگه میدارد، آن کس که به کِشت و کار پردازد و خاکی را آباد کند، خشنودی سِپَندارمذ را فراهم می آورد. همۀ خشنودی و آسایش بر روی زمین سپرده بدست اوست. سپندارمَذ مانند خود زمین شکیبا و بردبار، و نماد وفاداری و فرمانبرداری و آشتی پذیری و سازش است.
دوازدهمین ماه سال و پنجمین روز هر ماه به نام اوست و پنجمین روز از ماه اسفند، جشن اسفندگان است.
«اسفندارمذ» ایزد موکل بر زمین، و ایزد حامی و نگاهبان زنان شوهر دوست و پارسا و درست کار بوده. به همین مناسبت این روز، عید زنان به شمار می رفت. مردم به جهت گرامیداشت، به آنان هدیه داده و بخشش می کردند. زنان نه تنها از هدایا و دهش هایی برخوردار می شدند، بلکه به نوعی در این روز فرمانروایی می کردند و مردان باید که از آنان فرمان می بردند. سپندارمزد نگهبان زمین است و از آنجا که زمین مانند زنان در زندگی انسان نقش باروری و باردهی دارد جشن اسفندگان (اسپندگان) برای گرامیداشت زنان نیکوکار برگزار میگردد. ایرانیان از دیر باز این روز را (روز زن) و (روز مادر) مینامیدند.» (ابوریحان بیرونی – آثار الباقیه- رویه 229 )
در سال ۱۳۴۱ خورشیدی، شادروان استاد ابراهیم پور داود از دولت آن روز ایران خواست که روز پنجم اسفند(جشن اسفندگان) را در ارج گذاری به کار پرستاران، «روز پرستار» بنامند[1] این پیشنهاد از سوی دولت شاهنشاهی پذیرفته، و در گاهشمار آیینی ایران آگاشته شد و تا هنگام روی کار آمدن دستگاه فرمانروایی اسلامی همه ساله در این روز آیین های ویژه در گرامیداشت پرستاران، و سپاس و ستایش از کار و کوشش آنان برگزار می شد. در روز سپندارمذ پوشیدن رخت نو و کاشتن درخت را نیک می دانند.
در ستایش سی روزه [2] پس از پیشگفتار کوتاهی که درود ویژه به دادار آفریدگار و ایزدان است می خوانیم:
« سپاس دارم از هُرمَزد، کش فراز آفرید تو سِپندارمَذ مینُوی افزای افزونی بخش و با کمال اندیشه، کت گیتی زمین نیک آفریدۀ پُر بَر وبار و یاری دهنده است، و مردم گیتی، چه پاک و چه دُروند بر آن زندگی کنند، از بلندترین کوه و پربارترین درخت گرفته تا پر آب ترین رود و پهناورترین دریای پُر آب، و خیزاب ها و گونه های فراوان دَد و دام، چه باشندگان سپنتا مینویی و چه باشندگان گناه مینویی، بر زمین فراز روند، در بهار همه جور روییدنی برای پرورش جُنبدگان بر زمین روید. مردم در تو خانمان کنند و از سرما و گرما در پناه بمانند و دزدان و خرفستران نیز جای گیرند. پُر بهره اند زیستمندان از یاری تو، و پُر آسایش اند از بهره های فزاینده ای که هُرمَزد فراز آفرید بر تو سِپندارمَذ. آنچه را که از جانور، آب و رُستَنی، بهان و بهدینان در زمین اند همه به یاری هَرَمزد و دهش پروردگار و تو سِپندارمَذ افزونی بخش است.»
در «دو سی روزۀ کوچک و بزرگ» نیز سِپَندارمذ ستوده شده است، در آنجا نیز می خوانیم:
« اِسپندارمَذ افزونی بخش نیک کامل اندیشه را می ستایم و سپارش شده همانند مادر که به فرزند نیکزاد خود، نیک چشمی کند، همان گونه که زمین به گیتی سودمند است، سِپندارمَذ نیز به مینو و گیتی هر دو سودمند و بزرگ سود است.»
روز دلدادگان
ولنتاین یا سپندارمذگان؟!
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
حافظ
چند سالی است که زنان و مردان، بویژه جوانان ایرانی با ارمغان گل و شیرینی و به همسران و دلبران خود در روز دلدادگان Valentine's Day (چهاردهم فوریه) آیینی را برگزار می کنند که نه بیخ و بُن آن را به دُرُستی می شناسند و نه بیاد می آورند که نیاکان فرّمَندشان چنین شاد روز خُجسته یی را با درونمایه یی بسیار پربار تر برای آنان بر نهاده اند.
سپندارمذگان:
مهرورزی – دلدادگی – فروتنی – تراز منشی- نیک اندیشی-
بُردباری- سازگاری و از خود گذشتگی
ولنتاین و داستان های گوناگون آن
در بارۀ Saint Valentine داستان های بسیار گوناگون در میان است که بیشتر آنها نیز در روز چهاردهم فوریه رُخ داده اند!. شناخته ترین آنها داستان کشیش نیک سرشتی بنام Valentine است که در سدۀ سوم زایشی در شهر رُم می زیسته است. در آن هنگام ( همزمان با روی کار آمدن شاهنشاهی ساسانی در ایران) امپراتور کلودیوس گوتیکوس Claudius Gothicus که در کارنامۀ روم بنام «کلودیوس دوم» شناخته می شود، بر آن سر زمین فرمان می راند. کلودیوس چنین می پنداشت که داشتن همسر و فرزند، از نیروی سربازان در میدان رزم می کاهد، سرباز بجای اینکه در اندیشۀ پیروزی بر دشمن باشد، شب و روز در اندیشۀ همسر و فرزندان خود است!... از این دیدگاه، آنچه که مایۀ شکست یک ارتشِ بزرگ را فراهم می آوَرَد نیروی برتر هماورد نیست!. اندیشۀ زن و بچه است که سرباز خودی را از اندیشۀ پیروزی در رزم باز می دارد!. از این رو سربازان را از زناشویی و داشتن خانواده بازداشت. کشیش ولنتاین با گذشتن از جانِ خود، این فرمانِ نا بخردانه را بها نداد و پنهان از دیده ها، آیین زناشویی را میان سربازان و دلبران آنها انجام داد. کلودیوس از کار ولنتاین و سرکشی او در برابر فرمان شاهانه آگاه شد، او را به زندان افکند و پس از چندی فرمود جانش را بگیرند!. در آن هنگام دختر زندانبان دچار یک بیماری بدخیم بود، کشیش ولنتاین دختر زندانبان را از چنگال آن بیماری رهانید و شبِ پیش از کشته شدن، یادداشت کوتاهی برای دختر نوشت و نام خود را در پای آن یادداشت چنین دستینه کرد: ولنتاینِ تو!.
ولنتاین را نخستین جانباختۀ راه دلدادگی می دانند. زنان و شوهران و پسران و دخترانی که دل در گرو مهر یکدگر دارند، در روز چهاردهم فوریه (روز کشته شدن ولنتاین) به یکدگر گل و شیرینی و عروسک (به نشان زناشویی و داشتن فرزند) پیشکش می کنند.
گرامیداشت چنین روزی نه تنها شایان نکوهش نیست، ونکه نشان گونه یی همبستگی جهانی در ارج نهادن به بنیاد خانواده و پیوندهای دلپذیر و شادی بخش میان زن و مرد است، ولی اینگونه همبستگی های جهانی نباید جوانان ایرانی را از داشتن سرمایه های بزرگ فرهنگ خودی باز دارند. نباید به دستاویز ولنتاین از «اسفندگان» چشم پوشید...نباید «سپندارمذگان» را زیر پای «ولنتاین» سر برید!.
در داستان ولنتاین سخن از جنگیدن و خونریختن و به بند کشیدن و کُشتن، و بر دلدادگان ستم ورزیدن در میان است، ولی در داستان سِپَندارمذگان سخن از مهر و دوستی و آرامش و هماهنگی و
مهربانی و نیک اندیشی و فروتنی و دلدادگی است.
داستان ولنتاین در سدۀ سوم زایشی رُخ داده است، ولی ایدۀ مهرورزی در سپندارمذگان دستکم دو هزار سال پیش از آنکه کشیش ولنتاین از مادر زاده شود! در کران تا کران ایرانشهر شناخته شده بود، به سخن دیگر، دوهزار سال پیش از ولنتاین ، مردان ایرانی به همسرانشان گل و شیرینی ارمغان می دادند و با گرمترین بوسه های سرشار از مهر و دلدادگی سپاس شان را بجا می آوردند.
پانوشت:
1- ابراهیم پور داود( مجموعه مقالات آناهیتا)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۲، ص 168
2- در خرده اوستا دو فرگرد به نام «سیروزه» داریم که یکی (سیروزۀ کوچک ) و دیگری (سیروزه بزرگ) نام دارند. سی روزه به ویژه در روز سیام، در واپسین روز شهریور( ماه ششم) و در واپسین روز اسفند(ماه دوازدهم) و یا پس از درگذشت کسی خوانده می شود. بنا براین سیروزه نیایشی است برای آمرزش از همین رو یسنای ۲۶ را که در بارۀ فروهرها است، در پایان سی روزه بزرگ افزودهاند.