نام افراسیاب در گرامی نامۀ اوستا به گونۀ «فرنگرَسیَن» به چَم:[هراس انگیز]، و در پهلوی فراسیاو – فراسیاک - فراسیاب آمده است.
در نبیگ هفتم دینکرت نام افراسیاب به گونۀ فرنگراسیاک Frangrasiyag آمده و فرنام «جادو» به او داده شده است.
در شاهنامه افراسیاب پسر پشنگ، پسر زادِشم، پسر تور، پسر فریدون است.
در بندهش آمده که افراسیاب پسر زئشم (زادِشم Zadeshm) پسر ( تورگ turag ) پسر (سپَ اِن
یَسپ Spaenyasp ) پسر دوروشَپ Durushap ) پسر توچ [تور] پسر فریتون[فریدون] می باشد. وی دارای دو برادر بود یکی بنام کرسیوز [گرسیوز] نامور به کیذان Kizan و دیگری بنام اغریرس.
یکی از دخترانش نیز ( ویسپان فریَ Vispan frya ) نام داشت که این نام در شاهنامه به گونه «فرنگیس» آمده است. این دختر به همسری سیاوش در آمد و از پیوند زناشویی آنها کیخسرو زاده شد. و دختر دیگرش نیز منیژه نام داشت که به همسری بیژن در آمد.
از مهندترین رویدادهای زندگی افراسیاب، کشتن برادرش اغريرس، و سیاوش شاهزاده و پهلوان ایرانی و پسر کاووس است. در پی همین دو رویداد است که در اوستا همواره از افراسیاب به زشتی نام برده شده است.
کشته شدن افراسیاب بدست کیخسرو پسرسیاوش برآیند این دو گناهِ بزرگ و نابخشودنی بود.
در برابر کارهای اهریمنی و گناهانی که کارنامه افراسیاب را سیاه کرده، کار نیکی را هم در کارنامه او نوشته اند و آن کُشتن «زین گاوِ دُروَند» تازی است که بر ایران چیره شده بود و افراسیاب به خواهش ایرانیان او را شکست داد و کشت.
کرده پانزدهم از زامیاد یشت
92
بدان هنگام که « اَستَوَت اِرِتَ»، پیکِ مزدا اُهورَه – پسر «ویسپَ تَوروَیری» از آب کیانسیه برآید، گرزی پیروزی بخش برآورد، همان گُرزی که فریدون دلیر هنگامِ کُشتنِ «اَژی دهاک» داشت.
93
همان گرزی که افراسیاب تورانی، هنگام کشتن«زِین گاو» دُروند داشت، که کیخسرو هنگام کشتن افراسیاب داشت، که کی گشتاسپ، آموزگار اَشَه برای سپاهش داشت...
سرگذشت افراسیاب و داستان جنگ های خونین و پُر کشمکش افراسیاب با ایرانیان در اوستای کنونی و نوشته های پهلوی به کوتاهی گزارش شده است. چگونگی اندیشه و مَنِش و کُنِش او در این نوشته های کوتاه بیشتر سرشت اهریمنی دارد تا داستانی و پهلوانی. در بیشتر بخش های اوستای نو ( مانند زامیادیشت) و ادبسار پهلوی، نشانه های آشکاری از مَنِش و کُنش اساتیری او که ریشه در یادگارهای کهن فرهنگ هند و ایرانی دارد، به چشم می خورد. او در این کالبد دیرینه، نه یک شاه پهلوان که در شمار اژدهایان و دیوان است و در نبردهای کیهانی ایزدان و دیوان درگیر می شود. چنان که در زامیادیشت شناوری او را در دریای فراخ کرت در پی دست یافتن به فَرِّ ایرانی «اَیریَنِم خوَرِنُ» می بینیم. خشم و خروش و ناسزاگویی اش که می خواهد همۀ نیک و بد، و تر و خشک، در جهان آفرینش را بهم ریزد و اهوره مزدا را به تنگنا درافکند، یادآور نبردی همتراز نبرد هرمزد و اهریمن است.
بازداشتن باران از ایرانشهر که به نوشتۀ بندهشن یکی از کارهای اهریمنی افراسیاب است و در شاهنامه بدون آوردن نام افراسیاب، تنها نمارشی گنگ بدان می رود، چهرۀ دگرگون شده یی از استوره کهنی است که در آن، افراسیاب سرشتی اژدها گونه دارد و آبها را در کام فرو می کشد و خشکسالی پدید می آورد. به نوشته گزیده های زادسپرم، این اَمشاسپند سپندارمذ است که کار افراسیاب را بیهوده و آب را دگر باره به ایرانشهر باز می گرداند.
در بندهش از رودی به نام «واتَئِنی» در سیستان سخن در میان است که به دریاچۀ کیانسیه می ریخت و افراسیاب آن را لگد کوب کرد و از میان برد.
سرشت اهریمنی افراسیاب در زامیاد یشت چنین گزارش شده است:
کردۀ هشتم
56
افراسیاب تورانی تباهکار به آرزوی ربودن فَرّ نا گرفتنی -[ فَرّى] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زَرُتشتِ اَشَوَن است - جامه از تن بر گرفت و برهنه به دریای فراخ کَرت جَست و شنا کنان در پی فَرّ شتافت.
فَرّ تاختن گرفت و از دسترس او بدر رفت. از آنجاست که شاخابه یی به نام «دریاچه خسرو» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
۵۷
ای سِپیتمان زَرُتشت!
آنگاه افراسیابِ تورانی بسیار زورمَند، ناسزاگویان از دریای فَراخ کَرت بر آمد...
- من نتوانستم این فَرّ را – فری را که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زَرتُشتِ اَشَوَن است - برُبایم...
۵۸
... اینک همه تَر و خشک و بزرگ و نیک و زیبا را بهم در آمیزم تا اَهورَه مزدا به تنگنا افتاد!
ای سِپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمَند، دیگر باره خود را به دریای فراخ کَرت افگند…
59
پس دومین بار، افراسیاب به آرزوی ربودنِ فَرّ نا گرفتنی – [فَرّی] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتُشتِ اَشَوَن است - جامه از تن بر گرفت و برهنه به دریای فراخ کَرت جَست و شنا کنان در پی فَرّ شتافت.
فَرّ تاختن گرفت و از دسترس او بدر رفت. از آن جاست که شاخابه یی به نام « دریاچۀ وَنگهَزداه» از دریای فراخکرت پدید آمد.
60
ای سپیتمان زَرتُشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت بر آمد و گفت:.. - من نتوانستم
این فَرّ را - فَرّی را که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتُشتِ اَشَوَن است - برُ بایم...
61
... اینک همۀ تر و خشک و بزرگ و نیک و زیبا را بهم درآمیزم تا اَهورَه مزدا به تنگنا در افتد»
62
پس سومین بار، افراسیاب به آرزوی ربودنِ فَرّ ناگرفتنی - فَرّی که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زَرتُشتِ اَشَوَن است - جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخکرت جَست و شنا کنان در پی فَرّ شتافت.
فَرّ تاختن گرفت و از دسترس او بدر رفت. از آن جاست که شاخابه یی به نام «اَوژدان وَن» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
63
ای سِپیتمان زَرتُشت! آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد…
64
او نتوانست این فَرّ را- فَرّی را که هم اکنون و از این پس، از آنِ تیره هایِ ایرانی و زَرتُشت اَشَوَن است برُباید...
در شاهنامه و برخی دیگر از نوشته های کهن، داستان افراسیاب به گستردگی گزارش شده است، در این گزارش اگرچه خاستگاه و پایگاه اهریمنی دارد ولی هم شاه، هم پهلوان، و هم زور آور است. در شاهنامۀ فردوسی، این شاه پهلوان را نخستین بار به هنگام پادشاهی نوذر می بینیم. پشنگ پدر افراسیاب چون از مرگ منوچهر آگاه می شود، سپاهی بزرگ به سرکردگی افراسیاب به ایران می فرستند. و افراسیاب و نوذر سه بار می جنگند، سرانجام نودر شکست خورده و دست افراسیاب کشته می شود. افراسیاب پس از کشتن نوذر، برادر خود، اغریرس که به یاری ایرانیان برخاسته بود را نیز می کشد.
چون کیکاووس بر تخت می نشیند ایرانیان به سرداری رستم به جنگ با تورانیان می روند، افراسیاب که کیکاووس در بند شاه هاماوران بود، یکبار دیگر به ایران می تازد و ویرانگری و بیداد بسیار می کند. رستم کیکاووس و دیگر دلاوران ایرانی را از بند می رهاند و به نبرد با افراسیاب می پردازد. افراسیاب شکست خورده و پریشان روزگار از برابر ایرانیان می گریزد.
آنگاه به داستان سیاووش می رسیم. سیاووش در توران نخست با دختر پیران ویسه و سپس با فرنگیس دخت افراسیاب زناشویی می کند. گرسیوز برادر افراسیاب که مردی تبهکار و نیرنگ باز بود از سیاووش نزد افراسیاب بد می گوید، سیاووش به فرمان افراسیاب کشته می شود. افراسیاب فرمان می دهد که فرنگیس را نیز از نزد او برانند. فرنگیس، کیخسرو فرزند سیاووش را به جهان می آورد، کیخسرو به کین خواهی پدر به نبرد با نیای خود بر می خیزد و پس از یک رشته نبردهای خونین ،سرانجام افراسیاب و برادرش گرسیوز به خواری کشته می شوند.