در سال ۱۹۶۱ سازمان جهانی نمایش The International Theatre Institute ITI از سازمان یونسکو خواست که روز بیست و هفتم ماه مارس را در گاهشمار خود بنام ( روز جهانی نمایش world theatre day) نامگذاری کند، این درخواست از سوی سازمان یونسکو پذیرفته، و از همۀ کشورهای هموند و کانون های فرهنگی جهان خواسته شد که همه ساله در روز بیست و هفتم ماه مارس، در گرامیداشت این هنر والا، آیین های ویژه برگزار کنند. این درخواست با همیاری نامبردگان زیر فراهم گردید:
ژان کوکتو Jean Cocteau چامه پرداز، نگارگر، فیلم ساز، نمایش نامه نویس و کارگردان فرانسوی.
آرتور اشر میلر Arthur Asher Miller نویسنده و نمایش نامه نویس آمریکایی که با نوشتن نمایش نامه های فراوان نام بزرگی از خود بر جای گذاشت .
پابلو نرودا Pablo Neruda سیاست پیشه، سناتور و سخن پردازی که گاه با نام سپنجی [ریکاردو الیسر نفتالی Ricardo Eliecer Neftali] و گاه «پان نرودا شاعر اهل چک» می نوشت.
بانو جسیکا کاوا ( استاد دانشگاه – نویسنده و کارگردان نامدار اوگاندایی ) در گرامیداشت روز جهانی
نمایش در پیامی زیر نام: مجالی برای تئاتر در خدمت بشریت نوشت:
« گردهمایی امروز بازتابی حقیقی از قدرت بالقوه و بیپایان تئاتر در راه بسیج کردن جوامع بشری و از میان برداشتن فاصلههاست.
تاکنون تصور کردهاید که تئاتر تا چه اندازه میتواند ابزاری قدرتمند برای صلح و آشتی باشد؟ در موقعیتی که ملتهای جهان مبالغ هنگفتی پول برای ماموریتهای صلح طلبانه در سرزمینهای درگیر جنگ صرف میکنند، به تئاتر به عنوان راه حلی دیگر و جایگزینی مناسب در راه حل و مدیریت مناقشات توجه چندانی نمیشود. ساکنان این کره خاکی چگونه میتوانند به صلح جهانی دست یابند؟ حال آن که ابزار برقراری صلح از سوی قدرتهای سلطه جو طرح میشود!
تئاتر با ظرافتی هر چه تمامتر روح انسان دربندِ ترس و بدگمانی را در بر میگیرد و در این راه، از انسان تصویر دیگری میسازد و برای جامعه و همچنین جوامع بشری پنجرهای باز میکند به روی افقها و انتخابهای تازه. تئاتر میتواند به وقایع روزمره معنا دهد و آینده نا مطمئن پیش رو را محکم سازد. تئاتر میتواند صریح و ساده در معادلات دنیای امروز جای گیرد و به خاطر این طبیعت دربرگیرنده قادر است تجربهیی ارائه دهد که در آن کج فهمیهای گذشته تغییر یافته باشند.
علاوه بر همه اینها، تئاتر وسیلهای است برای تبلیغ و پیشبرد ارزشهای جمعی که همه ما به آنها اعتقاد داریم و اگر روزی مورد تعرض واقع شود داوطلبانه به دفاع از آن برمیخیزیم.
در این زمان پر مخاطره برای صلح، برای اینکه به پیشواز آیندهای مملو از آشتی برویم باید مسیر را با ابزارهای صلح آمیزی آغاز کنیم که در پی درک متقابل و احترام باشند و تلاشهای تک تک افراد در این راه را ارج نهند و تئاتر همان زبان بینالمللی است که به وسیله آن میتوانیم پیام صلح و آشتی را گسترش دهیم.
تئاتر میتواند با درگیر کردن افراد بسیار باعث گردد انسانها عقاید گذشته خود را بشکنند و به این ترتیب به هر فرد این فرصت را بدهد تا دیگر بار متولد شود و این بار زندگیاش را بر پایه شناخت و واقعیات دوباره بنا سازد. برای بالندگی تئاتر٬ در میان سایر فرمهای هنری، باید قدمی محکم برای شرکت دادن تئاتر در زندگی روزمره و همچنین مباحث مناقشات و صلح برداریم.
در راه تغییر و اصلاح جوامع، تئاتر در میان ملتهای جنگ زده و درگیر فقر و بیماری مفرط همیشه وجود داشته، مواردی که تئاتر توانسته جوامع را با گسترش آگاهی در راه کمک به بازماندگان جنگ بسیج کند بسیار بوده، در این راستا بنیادهایی فرهنگی همچون "انستیتو بینالمللی تئاتر" با هدف "مستحکم کردن صلح و آشتی در میان مردم" در حال فعالیت هستند.
بنابراین در شرایط کنونی به نظر بیمورد است اگر که با وجود آگاهی از توانایی تئاتر ساکت بمانیم و اجازه دهیم سلاحها و بمبها نقش صلح آفرینی در دنیای ما را ایفا کنند. به راستی چگونه افزایش ابزار از خود بیگانگی میتواند به برقراری صلح و آشتی منجر شود؟
از شما میخواهم در این روز جهانی تئاتر به این چشمانداز بیشتر فکر کنید و تئاتر را در راه استفاده به عنوان وسیلهای جهانی برای گفتگو و تغییر و تحول اجتماعی به کار برید. در حالی که سازمان ملل منابع مالی هنگفتی را برای ایجاد صلح بر کره زمین صرف میکند، تئاتر راه حلی بی واسطه، انسانی، کم هزینه و به مراتب تاثیر گذارتر ارائه میکند.
شاید تئاتر تنها راه حل برای ایجاد صلح نباشد، اما بیشک باید به عنوان ابزاری موثر در برنامههای برقراری صلح به کار گرفته شود."..
پیشینۀ هنر نمایش در ایران
هنر نمایش در ایران پیشینه یی بس دراز دارد، برای یافتن ریشه های این هنر در کارنامۀ ایران باید به سراغ جشنواره ها و آیین های ویژه یی رفت که ایرانیان باستان در ستایش شهریاران نیک سرشت و پهلوانان والامنش، و نمایش برخی از داستان های شورانگیز مانند «گذر سیاوش از آتش و کشته شدن او بدست افراسیاب» برگزار می کردند.
« آیین های سوگ سیاوش» پس از یورش تازیان و گسترش اسلام در ایران جای خود را به «رخداد کربلا و سوگ حسین » سپرد. پس از چیره گی اسلام به ویژه پس از روی کار آمدن دولت صفوی و گسترش مذهب شیعه، آنچه که از هنر نمایش در ایران برجای ماند همان «تعزیه خوانی» و نمایش های سوگواری برای کشته شدگان کربلا بود.
در روزگار ناصرالدین شاه قاجار به پیروی از تماشاخانۀ اروپایی، با همکاری گروهی از هنرمندان نمایش کریم شیره یی پا گرفت و از پشتیبانی های کارساز ناصرالدین شاه و دربار نشینان بر خوردار شد.
کریم شیره یی در میان مردم از چنان پایگاهی بر خوردار شد که زبانزد خرِکریم را نعل کردن هنوز هم بر زبانها روان است!. ناصرالدین شاه او را [دوشاب الملک] نام داد و مردم او را [کریم عسلی] گفتند.
کریم شیره یی و عباس گُنده در نمایش بقال بازی
یکی از بیاد ماندنی ترین نمایش نامه های آن روزگار [حکومت زمان خان بروجردی و سرگذشت آن ایام] نوشتۀ میرزا آقا تبریزی بود که با زبانی آمیخته به شوخی، شیوۀ فرمانروایی پیش از مشروطه را به ریشخند گرفته و بی کمترین پرده پوشی فساد و تباهی و رشوه خواری بزرگان کشور را به نمایش گذاشت. در آن روزگار هنرمندانی مانند شیخ شیپور – شیخ کرنا- و کریم شیره یی نمایش های از پیش نانوشته بازی می کردند و مایه سرگرمی شاه و دربار نشینان (و گاه مردم) را فراهم می آوردند.
ناصرالدین شاه پس از رفتن به اروپا و بازدید از تالارهای بزرگ اپرا در پاریس آنچنان دلباخته ی هنر نمایش شد که در بازگشت به ایران فرمان داد یک تالار بزرگ نمایش در تهران بسازند.
« سرگذشت وزیر خان لنکران» نمایشنامۀ بسیار پر بیننده یی بود که میرزا فتحعلی آخوند زاده در سال ۱۸۵۱ زایشی آن را بزبان ترکی آذری نوشت و میرزا جعفر قراچه داغی آن را به فارسی برگرداند.
این نمایشنامه در سال ۱۹۳۰ به کوشش [گای لسترنج Guy le Strange ] ایران شناس نامدار انگلیسی در لندن به نمایش گذاشته شد.
با آغاز جُنبش مشروطه، دگرگونیهای بنیادی در فرهنگ و ادب ایران پدید آمد و هنر نمایش نیز همانند دیگر شاخه ها از این دگرگونی بهره برد. نخستین تماشاخانه با نام «تئاتر فرهنگ » در ساختمان مسعودیه در میدان بهارستان بکار پرداخت. همکاران بلند آوازۀ تماشاخانه فرهیختگانی مانند محمد علی فروغی – عبدالله مستوفی – علی اکبر داورفر – فهیم الملک و سید علی نصر بودند.
دومین تماشاخانۀ بزرگ ایران را سید عبدالکریم محقق بنام « تئاتر ملی» در سال ۱۳۲۰ پایه ریزی، و نخستین نمایشنامه خود را در « هتل فاروس » در لاله زار به نمایش گذاشت، دیری نپایید که لاله زار کانون تماشاخانه های تهران شد.
سید علی نصر پس از بازگشت از اروپا در سال 1295 خورشیدی، نخستین تماشاخانه سازمان یافته ی ایرانی بنام «کمدی ایران» را پایه ریزی کرد. شمار بزرگی ازهنرپیشگان نامی آن روزگار مانند بهرامی، رفیع حالتی، فضلالله بایگان، غلامرضا فکری، علی اصغر گرمسیری، هنر بازیگری را در این تماشاخانه آموختند. در همان سالها ارباب افلاتون شاهرخ تماشاخانۀ نکیسا را بنیاد گذاشت و خود نمایشنامه های ارزشمندی برای آن نوشت. در پی او ابراهیم مهرتاش تماشاخانه ی جامعه باربد را پایه ریزی کرد. بسیاری از هنرمندان آن روزگار هنر بازیگری را در این دو کانون بزرگ هنری آموختند.
دیری نپایید که تماشاخانه میدان تاخت و تاز اندیشه های سیاسی شد و نیروهای چپ گرا گوی پیشتازی از دیگران ربودند، در چنین هنگامه یی بود که گروه تئاتر ملی با پرداختن به ارزشهای فرهنگ ایرانی در برابر بیگانه پرستان بالا بر افراشت. این گروه را شاهن سرکیسیان در سال ۱۳۳۴ سازماندهی کرد. شاهن سرکیسیان در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در بلغارستان زاده شد، در سال ۱۳۱۷ به ایران آمد و در پی همنشینی با فرزانگانی مانند صادق هدایت و حسن قائمیان و دیگر روشنفکران ایرانی دلباختۀ فرهنگ ایران شد. شاهن زبان فرانسه را به خوبی می دانست و بسیاری از نمایش نامه های فرانسه یی را به فارسی برگرداند.
در پایان این جستار باید از عبدالحسین نوشین نمایشنامه نویس- کارگردان و شاهنامه پژوه ایرانی، و نیز از محمد عاصمی- نویسنده – سخن پرداز- بازیگر و کارگردان نمایش نیز یاد کنیم.
عبدالحسین نوشین در شهر تربت حیدریه در یک خانوادۀ دین باور چشم به جهان گشود، پس از آموزش سالهای آغازین در آموزشگاه سن لویی فرانسه به آموختن هنر نمایش روی آورد و در گرما گرم
برگزاری هزاره فردوسی چند داستان از شاهنامه را به نمایش گذاشت.
عبدالحسین نوشین با نام « بزرگ ترین کارگردان و هنرپیشه ی بی هماورد ایران» در کنار صادق هدایت و دیگر بزرگان فرهنگ و ادب ایران به جاودانگی پیوست و با نوشتن واژه نامک و پژوهش های بسیار ارزشمند در زمینه شاهنامه شناسی، نامی خوش از خود به یادگار گذاشت.
محمد عاصمی سخن پرداز و نویسنده یی پرشور – گوینده یی شیوا سخن – روشنفکری کار آزموده و بسیار مهربان بود. سروده های شورانگیز عاصمی، گاه با نام سپنجی «شرنگ» زینت بخش رسانه های پارسی زبان می شدند. عاصمی در جوانی با «ایرن»، بازیگر نامدار تئاتر و سینمای ایران پیوند زناشویی بست، این پیمان اگر چه پایدار نماند ولی تا واپسین روز زندگی دوستی بسیار شیرین میان آن دو بر پا بود.
"مرگ در صحنه" به ياد محمد عاصمی
«مجيد فلاحزاده»
در طول بيست و يک سالی که در آلمان هستم، هر بار «دکتر عاصمی» را میديدم حرف عمدهاش اين بود که «حتما يک بار با هم تئاتر کار کنيم»! برای من هم بسيار جالب بود که با يکی از آخرين بازمانده شاگرد ـ ياران «نوشين» و «تئاتر نوشين»، تئاتر کار کنم. اما، چه نمايشی؟!
در عرض ده سال گذشته نيز، هر سال در ماه نوامبر مهمان «فستيوال تئاتر ايرانی در کلن» بود و گاهی تمام دوهفتهی فستيوال را در کلن میماند. سخنرانی میکرد، شعر میخواند، بحث و جدل میکرد. رژيم جمهوری اسلامی را دشمن بشريت میشمرد، از فستيوال، در سالهای بحرانی نفاقها، به دليل دعوت گروهها از ايران، دفاع مینمود، «کاوه» تبليغ میکرد و از رنج چهل سالهی انتشار آن سخن میگفت، و گاهی نيز در بزرگداشتهای شخصيتهای برجستهی ايرانی از سوی «انجمن تئاتر ايران و آلمان»، نقش میگرفت و گل میکاشت. چنان که در بزرگداشت «بهآذين» بزرگ گلها کاشت! و سرانجام، در پايان هر فستيوال با نگاهی پرسشگر که «مجيد چه شد؟!» خداحافظی کرده و میرفت... اما، در تلفن و در نامههای کوتاهی که گهگاه بهخاطر «کاوه» و جشنهای ملی مینوشت، باز هم «موضوع» را تکرار میکرد!
و بالاخره، در ميانههای سال 2006 بود که روزی «بهرخ» نمایشنامه «خرس» از «آنتون چخوف» را برابرم نهاد و گفت : «اين را کار کن!»، گفتم : «با کی؟!». گفت : «با عاصمی!». گفتم «خرس؟!». گفت : «خودش است!». مدت کوتاهی سکوت کردم و بعد با خنده ای زير لب گفتم : «آره... خودش است»! هم نمايشنامهی کوتاهی است، پس او را در آن سن پيری زياد خسته نمیکند؛ هم کم پرسوناژ، پس «عاصمی» قدری گوشت تلخ را با شلوغیها عاصی نمیکند؛ هم از لحاظ دراماتورگی قوی! پس او را خوش مینمايد؛ هم پر بذله و پُر طمطراق، پس با شخصيتاش میخواند؛ و هم به احتمال فراوان، از نظر تمایلات «روسوفیلی» هر دویمان، باب طبع او! از «بهرخ» پرسيدم، نقش مقابل «يلنا ايوانونا پوپووا»، حرفام را قطع کرد و گفت: «خودم»! گفتم: «با خودش در ميان گذاشتهای»؟ گفت: «مدتهاست»!... پس بايد شروع میکرديم. نمايشنامه را همراه نامهی کوتاهی و ترجمه آن نفرستاده، نامهی زير و پيشنهاد و ترجمهی زير را فرستاد.
ابتدا قرار شد ما در شهرمان «بُن» و او،به قول خودش، در دهاش «اُبرتاف کيرشن»، نمايشنامه را خوانده و نظرات خود را يادداشت کنيم... و در اولين فرصت که پيش آمد (اوايل اکتبر ٢٠٠٦) به «بُن» آمد و مدت چهل روز و شب با نمايشنامه کلنجار رفتيم تا نمايش آماده شد!
در طول اين چهل شب و روز– به استثنای چند شب که نزد دوست قديمیاش خانم «دکتر توکلی» رفت– شبها ويسکی بود و بحث و گفتگو و خاطرات. از «ايرن» میگفت که هنوز دوستاش داشت و اين که چون يکديگر را دوست داشتند نمیتوانستند با هم زندگی کنند!...
محمد عاصی هنگام بازی در نمایشنامه ی «خرس» نوشته ی آنتون چخوف
دکتر «محمد عاصمی» در دوران جوانی شعر زيبای «اشک هنرپيشه» را سرود. و در پيری، زمانی که سرطان جاناش را میخورد، و اما او لب فرو بسته بود و به کس نمیگفت، هنگام بازی در«خرس»، تو گويی آن«کودک مرده» در «اشک هنرپيشه»، خودش بود که از مرگ خود بر صحنه میگفت، و کس باور نمیکرد، نمیشنويد ... نمیديد! (دسامبر٢٠١٠ مجيد فلاحزاده)
نویسنده(هومر آبرامیان) و محمد عاصمی در سال 2006 در تل آویو
محمد عاصمی در روز شنبه بیست و یکم آذر ماه در سن 84 سالگی در بیمارستانی در مونیخ درگذشت.