در اوستا «سرَوشَ» از ریشۀ «سرو» به چم «شنیدن، شنوایی و فرمانبرداری، بویژه شنوایی و فرمانبرداری از فرمان های ایزدی و سخن خداوندی» نام یکی از بزرگترین ایزدان و مَینُویان در دین مزدا پرستی و نماد شنوایی و فرمانبرداری و پرهیزگاری و درست کرداری است. پایگاه این ایزد را با ایزدمهر برابر دانسته و گاه او را در شمار اَمشاسپندان آورده اند.
سروش از گروه ایزدانی است که در کار داوری پسین، خویشکاری دارد و کار سنجش کردارهای مردمان بر دست اوست. نام این ایزد در اوستا بیشتر با فروزه های: «پارسا»، «پرهیزگاری پاک»، «نیک»، «پیروز»، «بخشندۀ پاداشِ نیک»، «توانا»، «دلیر»، «سخت رزم ابزار»، «برومَند»، «تن – مَنثَره»، «جهان آرا»، «رَد» ، «اهورایی» و «سالار آفریدگان اَهورَه مزدا» همراه آمده است. از میان این فروزه ها، بویژه «تَن مَنثَره » یاد کردنی است که در اوستا «تنو مَنثَره» آمده، بدین آرش که همۀ تن، و سراسر هستی او «مَنثَره» [=گفتار ورجاوند اهورایی] است و این فروزه یی است هماهنگ با خویشکاری بُنیادین ایزد سروش.
درباره این ایزد بلندپایگاه دین مزداپرستی در اوستا می خوانیم که در میان آفریدگان مزدا، سروش نخستین کسی است که زبان به ستایش و نیایش آفریدگار و اَمشاسپندان گشود و نخستین کسی است که «یَزِشنَ»[=آیین ویژۀ پرستش و نیایش] بجای آورد و پنج سرود (گاهان زرتشت) را بسرود.
ابوریحان بیرونی می نویسد: سروش نخستین کسی است که مردمان را به ستایش پروردگار، به زمزمه کردن و باژ گرفتن فرمان داد.[ باژ برنامی است برای همۀ نیایش های کوتاه ایرانیان مزداپرست که آهسته بر زبان می رانند یا زیر لب می خوانند]
سروش نیز مانند ایزد مهر، همواره بیدار است و هرگز خواب به چشمان او راه نمی یابد. اوست که سرتاسر جهان استومَند و همۀ آفریدگان مزدا را پس از فرو رفتن خورشید با رزم ابزار آختۀ خویش پاس می دارد. گردونۀ سروش را نیز مانند گردونۀ مهر چهار اسبِ سپید درخشان بی سایه و زرّین سُم می کشند. پایگاه او نیز مانند پایگاه ایزد مهر، بر فراز البرز کوه در بارگاهی هزار ستون و خود روشن و ستاره آیین است.
سروش در اوستا بیشتر با دیو دروغ در ستیزه است، هر شب سه بار به گرد زمین می گردد و با دیوان می رزمد، یکی از دشمنان سروش، «کوندَ»، (دیو بی می مست!) است. نام این دیو شاید با ««کُند» و «کُندی» (وارون تیزی و تندی که سرشت ایزد سروش است) در پیوند باشد، چنین دیوی می تواند در برابر سروش، ایزدِ همیشه بیدار و دلیر و چالاک و رزم آور بالا بر افرازد، ولی بزرگترین دشمن و همِستار ایزد سروش، «اَئِشَم» (دیو خشم خونین درفش) است که واپسین کماله دیو بشمار می رود .
خروس نماینده و کارگزار و گماشتۀ این ایزدِ شب زنده دار بر روی زمین است که بامدادان بانگ بر می دارد و مردمان را به بیداری و ستایش آفریدگار و کار و کوشش فرا می خواند و مژدۀ سپری شدن شبِ تیره، و دمیدن سپیدۀ پر فروغ را می دهد.
«سروش یَشت هادخت» (یازدهمین یشت از اوستای کنونی) که بخشی از بیستمین نَسک گم شده اوستای کهن به نام «هادُخت نَسک» است و نیز «سروش یَشت سرِ شب» (یسنا 57) که در نخستین سه شبِ پس از مرگ هر کس، و نیز در سراسر سال، هر شب پیش از خواب خوانده می شود، و «سروش باژ» که یکی از نیایش های خرده اوستاست و «سروش درونَ»( یسنا 8 -3 ) همه ویژۀ ستایش و نیایش این ایزد بزرگ و نشان ارزش فراوانی است که او در دستگاه یزدان شناسی ایرانی دارد . هفدهمین روز ماه را نیز به نام این ایزد می خوانند. در ادبسار ایران از شاهنامه گرفته تا دیگر بنمایه های فرهنگ ایرانی سروش بودنی همیشگی و نخش بسیار چشمگیر دارد، می توان گفت که سروش در ادبسار پس از اسلام گسترش نوینی یافته است.
سروش (روز...): نام هفدهمین روز ماه است. ابوریحان بیرونی می نویسد که سروش روز در همه ماه ها روزی فرخنده است.