به تاجیکی (Тоҷикистон)، به روسی( Таджикистан) نام کشوری است در آسیای میانه با گُسترۀ ۱۴۳٬۱۰۰ کیلومتر چهارگوش(۵۵٬۳۰۰ مایل چهارگوش) و نزدیک به ده میلیون تن شمار[=جمعیت].
پایتخت آن شهر «دو شنبه» و زبان مردم آن پارسی تاجیکی است . این سرزمین ایرانی تبار که بخش بسیار مهندی از گستره فرهنگ ایرانشهری است، از سوی جنوب با افغانستان، از باختر با ازبکستان، از شمال با قرقیزستان و از جنوب با کشور فراخدامن چین، مرز همبهره دارد، و از راه (دالان واخان) در افغانستان، به پاکستان نزدیک می شود. تاجیکستان خاستگاه چندین فرهنگ باستانی مانند شهرگانی های آمودریا، فرهنگ آندرونوو، بودیسم، مسیحیت، هندوییسم، مزدیسنا، آیین مانوی و جز اینها بوده و از سوی خاندان های بزرگ هخامنشی، اشکانی، ساساسانی، هپتالیان، دولت سامانی و امپراتوی مغول اداره میشده است. این سرزمین کهنسال که ریشه در هزاره های تاریخ دارد، پس از فراز و فرودهای بسیار، میدان تاخت و تاز سربازان امپراتوری روسیه شد و پس از انقلاب بلشویکی بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بشمار آمد و در سال ۱۹۲۹ «جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان» نام گرفت.
در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در روز نهم سپتامبر ۱۹۹۱، تاجیکستان هم مانند بسیاری دیگر سرزمینهایی که بخشی از «اتحاد جماهیر شوروری» بودند، جدا سر شد، و از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ تنش های بسیار خونین برای بدست آوردن چوبدست فرمانروایی، روزگار مردم این سرزمین تاریخی را به تباهی کشاند. پس از فروکش آتش جنگهای درونی، اندک اندک زمینه های گسترش و بالشِ بازرگانی و فرهنگ و فناوری در این کشور فراهم گردید . در سال ۱۹۹۴ فرزانه امامعلی رحمان بر کرسی ریاست جمهوری تاجیکستان فراز آمد و کار پیشرفت و فراپویی کشور شتاب بیشتری بخود گرفت.
اگر چه بیشینۀ مردم تاجیکستان به زبان پارسی تاجیکی سخن می گویند ولی زبان روسی همچنان در میان تبارهای گوناگون روایی دارد . همراه با زبانهای پارسی و روسی زبانها و گویش های دیگر مانند: «روشانی»، «شغنانی»، «اشکاشمی» ، «وخی» نیز هر یک جایگاه ویژۀ خود را دارند.
تاجیکستان هموند «سازمان ملل متحد»، «سازمان امنیت و همکاری اروپا»، «سازمان همکاری اسلامی»، «سازمان همکاری اقتصادی»، «سازمان همکاری شانگهای»، «سازمان پیمان امنیت جمعی»، و همچنین «مشارکت برای صلح ناتو» است.
یگان پول تاجیکستان «سامانی» (نام سردودمان خاندان سامانیان، زنجیرۀ پادشاهی در ایرانِ پس از اسلام، به تاجیکی Сомонӣ ) است که از روز سی ام اکتبر سال 2000 جانشین روبل تاجیکستان شد. دولت تاجیکستان در گرامیداشت خاندان سامانیان یکای پول خود را «سامانی» نام گذاشت. هر هزار روبل تاجیکستانی برابر یک سامانی نهاده شد. بر روی اسکناس های سامانی چهرۀ برخی از نامداران فرهنگ ایرانی نخش بست. برای نمونه بر روی اسکناس 100 سامانی چهرۀ اسماعیل سامانی و بر روی اسکناس های دیگر چهرۀ رودکی- پورسینا- میرسید علی همدانی دیده می شوند. اسکناس های دیگر با چهرۀ برخی دیگر از نامداران تاجیکستان مانند صدرالدین عینی - باباخان غفورف - میرزا ترسون زاده و دیگران آراسته گردید . کُد جهانی یکای پول تاجیکستان TJS است.
سکه به ارزش پنج سامانی
واژۀ «تاجیک» نخستین بار نزدیک به هزار سال پیش در سروده های عنصری بلخی (۹۶۱ - ۱۰۴۰ زایشی) دیده می شود:
آیا شنیده هنر های خسروان به خبر
بیا ز خسرو مشرق عیان ببین تو هنر
ز چین و ماچین یکرویه طالب جیحون
ز ترک و تاجیک وز ترکمان و غوز و خزر
عنصری بلخی
ندارد درد من درمان دریغا
بماندم بی سر و سامان دریغا
درین حیرت فلک ها نیز دیر است
که میگردند سرگردان دریغا
درین دشواری ره جان من شد
که راهی نیست بس آسان دریغا
فرو ماندم درین راه خطرناک
چنین واله چنین حیران دریغا
رهی بس دور میبینم من این راه
نه سر پیدا و نه پایان دریغا
ز رنج تشنگی مردم به زاری
جهان پر چشمهٔ حیوان دریغا
چو نه جانان بخواهد ماند نه جان
ز جان دردا و از جانان دریغا
اگر سنگی نه یی بنیوش آخر
ز یکیک سنگ گورستان دریغا
عزیزان جهان را بین به یک راه
همه با خاک ره یک سان دریغا
ببین تا بر سر خاک عزیزان
چگونه ابر شد گریان دریغا
مگر جانهای ایشان ابر بوده است
که میبارند چون باران دریغا
بیا تا در وفای دوستداران
فرو باریم سد توفان دریغا
همه یاران به زیر خاک رفتند
تو خواهی رفت چون ایشان دریغا
رخی کامد ز پیدایی چو خورشید
کنون در خاک شد پنهان دریغا
از آن لبهای چون عناب دردا
وزان خط های چون ریحان دریغا
به یک تیغ اجل دُرج دهان را
نه پسته ماند و نه مرجان دریغا
بتان ماهروی خوشسخن را
کجا شد آن لب و دندان دریغا
زنخدانها چو بر خواهند بستن
زنخدان را ز نخ میدان دریغا
بسا شخصا که از تب ریخت در خاک
شد از تبریز با کرمان دریغا
بسا ایوان که بر کیوانش بردند
کجا شد آنهمه ایوان دریغا
بسا قصرا که چون فردوس کردند
کنون شد کلبهٔ احزان دریغا
درین غمخانه هر یوسف که دیدی
لحد بر جمله شد زندان دریغا
چو یکسان است آنجا ترک و تاجیک
هم از ایران هم از توران دریغا
تو خواه از روم باش و خواه از چین
نه قیصر ماند و نه خاقان دریغا
ز افریدون و از جمشید دردا
ز کیخسرو ز نوشروان دریغا
هزاران گونه دستان داشت بلبل
نبودش سود یک دستان دریغا
پس از وصلی که همچون باد بگذشت
درآمد این غم هجران دریغا
ز مال و ملک این عالم تمام است
تو را یک لقمه چون لقمان دریغا
برای نان چه ریزی آب رویت
که آتش بهتر از این نان دریغا
تو را تا جان بود نان کم نیاید
چه باید کند چندین جان دریغا
خداوندا همه عمر عزیزم
به جهل آوردهام به زیان دریغا
اگرچه بس سپیدم میشود موی
سیه میگرددم دیوان دریغا
چو دوران جوانی رفت چون باد
بسی گفتم درین دوران دریغا
نشد معلوم من جز آخر عمر
که کردم عمر خود تاوان دریغا
مرا گر عمر بایستی خریدن
تلف کی کردمی زینسان دریغا
بسی عطار را درد و دریغ است
که او را هست جای آن دریغا
خدایا چون گناهم کرد ناقص
نهادم روی در نقصان دریغا
اگر کرد این گدا بر جهل کاری
از آن غم کرد سد چندان دریغا
تو عفوش کن که گر عفوت نباشد
فرو ماند به سد خذلان دریغا
عطار نیشابوری
یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی
داریم سری کان سر بیتن بزید چون مه
گر گردن ما دارد در عشق تو باریکی
شاهیم نه سه روزه لعلیم نه پیروزه
عشقیم نه سردستی مستیم نه از سیکی
من بنده خوبانم هر چند بدم گویند
با زشت نیامیزم هر چند کند نیکی
عشاق بسی دارد من از حسد ایشان
بیگانه همیباشم از غایت نزدیکی
روپوش کند او هم با محرم و نامحرم
گویند فلان بنده گوید که عجب کی کی
طفلی است سخن گفتن مردی است خمش کردن
تو رستم چالاکی نی کودک چالیکی
مولوی
ز دریای عمان برآمد کسی
سفر کرده هامون و دریا بسی
عرب دیده و تُرک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم
جهان گشته و دانش اندوخته
سفر کرده و صحبت آموخته
به هیکل قوی چون تناور درخت
ولیکن فرو مانده بی برگ سخت
دو سد رقعه بالای هم دوخته
ز حراق و او در میان سوخته
به شهری در آمد ز دریا کنار
بزرگی در آن ناحیت شهریار
سعدی