آدینه: ناهید شید.
کیوان شید=(کیوان+ شید) برگرفته از نام گردونۀ کیوان Saturn کیوان پس از مشتری بزرگترین گردونه در سامانۀ خورشیدی است.
مهر شید = (مهر+ شید)، خورشید، پرتو خورشید Sun مهر در اوستایی «میثرَ» و در پهلوی «میتر یا میهر» در اوستای نو ایزد فروغ و روشنایی و پیمانداری و یکی از بزرگترین ایزدان و مینویان در اساتیر کهن هند و ایرانی است که پیشینه یی بیش از هفت هزار سال دارد. در آیین میترایی خورشید و ماه نشان نیرومندی و پویایی جهان هستی بشمار می روند. Sunday در زبان انگلیسی از همین ریشه بر آمده است.
مه شید = (مه + شید) ماه پر فروغ (Moon) Monday درزبان انگلیسی از همین واژه است.
بهرام شید = (بهرام + شید). بهرام Teiwas=>Mars>Tuss در اوستا وِرِثرَغنَ و در پهلوی « وَرَهران» یا «وَرَهرام» به چم زننده یا کشندۀ « وِرِثرَ –اژدها» نام ایزد رزم و پیروزی، و یکی از ایزدان بلند پایه در آیین مزدا یسناست که در پایگاه مَینُوی همتای ایزد سروش به شمار می رود. در مهر یشت ایزد بهرام یار و همکار ایزد مهر، و در بهرام یشت، ایزدان مهر و رشن یاوران و همراهان ایزد بهرام و یا «مهردورجان» [پیمان شکنان] می ستیزند. در میدان نبرد، جنگاوران برای دست یابی به پیروزی و چیرگی بر هماوردان، ایزد بهرام را به یاری می خوانند و هر یک از دو رده رزم آوران که ایزد بهرام را ستایش و نیایش بیشتر کنند و نیاز زیادتری نزد او بَرَند و او را خشنود سازند!، رستگار و کامیاب خواهند شد.
تیرشید (تیر+شید) Wōdanaz => Mercury> Wednesبرگرفته از نام « تِشتَرTeshtar» ستارۀ
رایومندِ فَرّهمَند و« سَتَویسِ» آب رسانِ توانای مزدا آفریده. ستاره رایومَندِ فَرّهمَندی که خانۀ آرام و خوش بخشد. ستاره یی که فروغ سپیدِ افشانِ درخشانِ درمان بخشِ تیز پروازِ بلندِ از دور تابان که روشنایی پاک افشاند... ستاره یی که تخمۀ آب در اوست، آن توانایِ بزرگِ نیرومندِ تیزبینِ بلند پایۀ زبر دست، آن بزرگواری که از او نیکنامی آید و نژادش از اپام نیات است.(تیریشت، برگردان جلیل دوستخواه)
اورمزدشید(اورمزد+ شید)Thunor => Jupiter> Thurs اورمزد نام دیگری از دهها نام اَهورَه مزداست که همه نشان دهندۀ توانش و نیرومندی گوهر هستی بخش خدایند. پنجمین روز هفته به نام [روز روشنایی خداوند] نام گذاری شده است. هنوز هم باور مردمان این است که شبهای آدینه بهترین هنگام برای نزدیک شدن به خداوند و در گذشتگان، و تن آمیزی همسران است.
ناهید شید ( ناهید + شید) Frige => Venus>Fri ناهید نام دیگری برای اَرِدویسوَره آناهیتا ایزد بانوی آبهاست که در پیکر دوشیزه بسیار زیبا، بالابلند با اندامی تراشیده و پستانهایی برجسته و زیبا نمایانده می شود. «آبان یشت» که یکی از بلند ترین یشتهای اوستاست در ستایش و نیایش اوست. نام این ایزد بانوی بالا بلند و خوش پیکر از سه بهر فراهم گشته است: بهر نخست « اَرِدوی» که نام رودی است اساتیری، شادروان مهرداد بهار چم آن را [پُربرکت و حاصل خیز] نوشته است. بهر دوم « سورا» یا «سورَ» به چم نیرومند، و بهر سوم « آناهیتا» به چم پاک و بی آلایش، همان است که در پهلوی آناهید، در ارمنی آناهیت و در پارسی ناهید شده و نام ستارۀ زُهره نیز هست، آرش این سه بهر بر روی هم می شود «رود نیرومند بی آلایش».
آذر: در اوستا و فرس هخامنشی آتَر Atar و آثر Athar ، در پهلوی آتُر Atur و آتخش، و رَمَن[=جمع] آن (آتخشان) و در پارسی امروز آذر و در پازند آتش گفته می شود. این واژه در اوستا کار برد بسیار دارد و نیایشِ ویژه یی بنام اوست. در پارسی امروز بندواژۀ «را»ی آن را انداخته و به ریخت آتش در آوردند همان گونه که واژه های اوستایی (ترشنَ trashana) به ریخت «تشنه» و (کرشتَ Karshta) و (کرشور Krashvar) به ریخت «کشور» در آمدند. آذر، فرشتۀ نگهبان آتش یکی از بزرگترین ایزدان در آیین مزدیسنا است و در میان تبارهای هند و اروپایی و ایرانی از سه آخشیجان دیگر(آب و خاک و هوا) گرامی تر شمرده می شود. همین ایزد آذر است که در نزد هندوان «آگنی» گفته شده و در نزد برهمنان از بزرگترین ایزدان بشمار می رود. در آیین مزدیسنا آذر پس اَهورَه مزداست همانگونه که سپندارمذ[ایزد بانوی زمین] دختر اَهورَه مزدا دانسته می شود. آذر هنوز هم در نام زیبای (آذربایجان) (آذرپاتگان) که بزرگترین استان ایران است دیده می شود.
جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب:
یکی آذری ساخت برزین بنام
که با فرخی بود و با برز و کام
نامه نوشتن زال نزدیک سام:
سواری به کردار آذرگُشَسپ
ز کابل سوی سام شد بر سه اسپ
داستان اکوان دیو:
کمان را به زه کرد و از باد اسپ
بیانداخت تیری چو آذرگشسپ
پادشاهی گُشتاسپ:
بفرمود تا آذر افروختند
برو عود و انبر همی سوختند
همچنین:
وزو، زند و کُشتی بیاموختند[کُشتی= بندی که زرتشیان بر کمر بندند]
ببستند و آذر بر افروختند
همچنین:
مگر هفت سد مردِ آتش پرست
همه پیش آذر بر آورده دست
ساغرش پر زبادۀ روشن چنان آید بچشم
کز میان آب روشن بر فروزی آذری
انوری
تو گویی داغ سوزان بر نهادم
بدل کز دل بدیده بر زد آذر
منوچهری
|| نام ماه نهم.
دی و بهمن و آذر و فروردین
همیشه پر از لاله بینی زمین
فردوسی
|| ویژه نام در نام های مانند آذر افروز و نوش آذر.
یکی نام بهمن یکی مهرنوش
سیم نام او بُد دل افروز توش
چهارم ورا نام نوش آذرا
که بنهاد او گنبد آذرا
دقیقی
آذرآبادگان
در پارسی میانه «آتورپاتکان»، در پارسی نو«آذرآبادگان»، در یونانی «آتروپاتن»، در ارمنی «آتراپاتاکان»، در سریانی «آذربایغان»، و ریخت های دیگر آن: در زبان تازی «آذربادجان»، «آذربایجان» و «آذربیجان» گفته و نوشته شده است. این نامواژه از سه بهر ساخته شده است: (آذر+ بای + گان) یا (آتور+ بغ + گان) به چم: جایگاه آتش ایزدی. در این بخش از ایران بزرگ، «آتشکدۀ آذرگشسپ» فروزان بود که یکی از سه آتش ورجاوند در ایران باستان شمرده می شد. نشانه های بسیاری از این آتشکده در «شیز» یا «گنجک» ( که امروزه تخت سلیمان گفته می شود) بر جای مانده اند.
کرانه های این سرزمین فراخدامن که در میان خاور اروپا و باختر آسیا جا گرفته، از خاور به دریای مازندران، از شمال، بخشی به روسیه و بخشی به گرجستان، از شمال باختری به گرجستان و ارمنستان، و از جنوب به استان های کردستان و زنجان کران می رسند . امروزه این بخش از سرزمین کهن ایرانی در گسترۀ دو کشور ایران، و جمهوری آذِربِیجان جا گرفته است. تا پیش از سال 1918 زایشی، بخش شمالی «آذربایجان»، «آرران و شیروان» نامیده می شد، ولی در سال 1918 زایشی، پس از فروپاشی امپراتوری روسیۀ تزاری، بخش «ارران و شیروان» به نام «جمهوری دموکراتیک آذربایجان» نام گرفت. بخش جنوبی سرزمین آذربایجان که امروزه در فرمانرو ایران است در دهه های پسین، به سه بخش "آذربایجان باختری آذربایجان" خاوری و اردبیل بخش بندی شده است.
دو پاره شدن سرزمین کهن «آذربایجان» در سده بیستم زایشی، که در پی یک رخداد سیاسی پیش
آمد، نمی تواند پیوندهای ریشه دار فرهنگی، زبانی، تباری وآیینی تبارهای گوناگون در سرزمین ایران
کهن، از آن میان تبارهای ایرانی ترک زبان را سُست کند.
کیخسرو:
به هر شهر بنشست و بنهاد تخت
چنان چون بود مردم نیکبخت
چـنین تا در آذر آبادگان
بشد با بزرگان و آزادگان
در داستان خسرو پرویز:
چو بشنید خسرو که شاه جهان
همی کشتن او سگالد نهان
شب تیره از تیسفون در کشید
تو گفتی که شد از جهان ناپدید
نداد آن سرِ پُــــر بـــها رایگان
همــی تاخت تا آذرآبادگان
فردوسی