گردش این گردونه به گِرد زمین، هر بار بیست و هفت روز و هشت ساعت زمان می برد.
این گویال بزرگ، ۴٫۵۱ میلیارد سال پیش، نزدیک به ۶۰ میلیون سال پس از ریخت پذیری سامانۀ خورشیدی به کالبد هستی درآمد. در بارۀ پدیداری و ریختپذیری ماه سخنان گوناگون در میان است، برخی گفته اند: در نخستین گردش زمین که بسیار پُر شتاب و نیرومند بوده، تکه یی از زمین جدا شده و اندک اندک به ریختار امروزی در آمده است... انگارۀ دیگر این است که نزدیک به چهار و نیم میلیارد سال پیش، در پی برخورد یک گردونۀ سپهری به بزرگی بهرام[=مریخ] با زمین، تکه هایی از زمین کَنده و در چرخگاه[=مدار] زمین بهم پیوسته و به ریخت امروزی ماه درآمده اند. در کنفرانس کوانا، هاوایی۱۹۸۴ این انگاره بیش از دیگر انگاره ها پذیرفته شد. در سال ۲۰۰۱ گروهی از پژوهشگران دانشگاه کارنگی واشینگتن با شگفتی بسیار دریافتند که ایزوتوپ سنگهای بدست آمده از برنامۀ هوانوردی آپولو، دارای همان ایزوتوپ هایی هستند که سنگهای زمین دارند، چیزی که در دیگر چگالی های سامانۀ خورشیدی دیده نمی شود.
برابر یافته های نوین نشانه های آب در ماه دیده شده است. همین یافته های نوین نشان می دهند که در روزگاران دور آتشفشانهایی در ماه رخ داده اند. بیشتر چاله هایی که در ماه میبینیم، در پی برخورد سنگهای آسمانی در نخستین روزهای ریخت پذیری آن پدید آمده اند. برخی از این چاله ها بسیار ژرف و پُر پهنا هستند، ژرفای «چالۀ نیوتون» تا هشت هزار متر می رسد.
هوای پیرامون ماه بسیار اندک و ناچیز است، از همین رو سدا در هوای ماه جابجا نمی شود و رویۀ ماه خاموش و بی سداست. نبودن هوا در گِرداگِردِ ماه زمینه یی فراهم می آورند که شخانه ها[شهاب سنگها]ی کوچک و بزرگ که پیش از رسیدن به زمین در هوا میسوزند و نابودمی شوند، در آسمان ماه نسوزند و بی هیچ راهبندی به رویۀ ماه برسند و به سختی به آن برخورد کنند.
فرتوری از ماه در ریختار کمانی
بیش از ۴٬۵ میلیارد سال پیش، رویۀ بیرونی ماه به سختی با شخانه ها[شهاب سنگها] بمباران شد و گودالهای زیادی در رویۀ آن پدید آمد. فراخی برخی از این گودال ها به ۳۰۰ کیلومتر (۱۸۵ مایل) میرسد که با دیوارههایی از کوههای سنگی که در پی برخورد شخانه ها پدید آمدهاند، چینه بندی شدهاند.
رخسار رو به زمین کرۀ ماه، هیچگونه همانندی با سوی دیگر آن ندارد، انگیزۀ این نا همریختی اینست که گُسترۀ بسیار فراخدامنی از این سوی ماه، در پی کُنِش های آتشفشانی با گدازههای تیرهرنگ پوشیده شده و آبگیروارهای گوناگونی را پدید آوردهاند، ولی سوی دیگر ماه همچنان به ریخت کهن آکنده از گودال برجای ماندهاست.
مردم باستان از چرخشِ سازمند و بسامان کرهٔ ماه برای گاهشماری، بهویژه در کار کشاورزی بهره میگرفتند، رهنوردان و دریانوردان نیز از پرتو و ریختار ماه برای راه یابی و ناوبری بهره می بردند، دیری نپایید که ماه جایگاه بسیار ویژهیی در استوره ها یافت و از ستایش ویژه برخوردار گردید. یکی از شورانگیزترین نیایش های پنچگانۀ ایرانیان «ماه نیایش» نام دارد:
پیروز و فَرخُنده باد گردونۀ زیبای ماه. پیروز و فَرخُنده باد وُهومَنَه[=منش نیک]، آن اَمشاسپَندِ بلند پایه، و آن ایزدان ستایش شده: ماه و گوش و رام[سه ایزد در دستگاه یزدان شناسی ایرانیان]
ستایش از برای اَمشاسپَندان و ایزدان، و پرستش ویژه از برای اَهورا مَزدا. می ستایم ماه را میانۀ سپهربی پایان - هنگامی که پدیدار می شود، می ستایم ماه را میانۀ آسمان هنگامی که به گونۀ گوی درست در آید.
برای خشنودی اَهورامَزدا، می سرایم بهترین سروده های دین را که: پیروم آیین مزداپرستی را، آن آیینی که آوردۀ زرتشت است - آن آیینی که پیکارگر است با دیوپرستی- و آن کیشی که می آموزد ستایش و بزرگداشت همۀ جانوران سودرسان را.
با زبانِ جان می سرایم سروده های پرستش را برای اَهورا مَزدا ، و سرود ستایش از برای اَمشاسپَندن و ایزدان.
... و ستایش ویژه ام باشد برای ماه، ماه گوی چهره، سرود می گویم چون در آسمان پدیدار شود. سرود می گویم هنگامی که به میانۀ سپهر پُر شود. چون پدیدار شود کمانی باریک است، پس از روزهایی نیرو می کند، تا این کمان پُر شود، یک نیمه، و آنگاه دو نیمۀ بهم آمده چون یک گوی تمام. از آن پس از گوی تمام کاسته می شود، روزهایی می گذرد، تا دگر بار همان کمان نازک شود. در زمان برابر: پانزده روز کمان نخستین گویی تمام می شود، و پانزده روز گوی تمام به کمان نخستین دیگرگونی می یابد. برای اَهورا مَزدا، پرستشگرم تو را، که این چنین خواستت روان است، و کیست جز تو که چنین کند؟
ای اَهورامَزدا، می ستایم این ماه گوی مانند را که آفریدۀ توست، که نمایانگه پاکی و زیبایی است. می نگرم روشنایی سپیدگونه و نوازشگر آن را، که چه سان اَمشاسپَندان از سپهر بی کران به زمینش می گسترند، به زمینی که آفریدۀ اَهورا مَزداست، و این روشنایی چون بر زمین بستر می تَنَد گیاهان را می بالاند و می رویاند و به زمین جامۀ زیبای سبز گون می پوشاند.
می ستایم این گوی روشن آسمان را – برای شکوه و فَرَّش – برای فرخندگی و زیباییش. سرود
ویژۀ ستایش را می سرایم با زبانِ جان، در سه گاه:- به هنگامی که چون کمانی در سپهر پدیدار می
شود، به هنگامی که این کمان پُر می شود – و زمانی که مانند گویی تمام در پهنۀ بی کران سپهر، دیدگانم را روشن می کند. می سرایم ترانۀ ویژۀ نیایش را چنین:
ستایشگرم آن گوی روشن پاک را – که به همه چیز زیبایی و تازگی می بخشد – که سپید گونِ روشنی اش گیاهان و درختان را برویاند و ببالاند و سبز و تازه گرداند- که دانش و خواسته[=دارایی] را بیافزاید و روشنایی اش بیمارگونگی را از تن و روان بزداید.
ستایش باد ماه را- آن پیروزمَند نیرو زای روشنگر را - و پیروزی و پایندگی باد جاندارنِ سود رسانِ بهره دهنده را.
ستایشگرم ماه سود رسان اَهورا آفریده را. خواستارم که ببخشایی ما را تندرستی و دیرزیوی، نیرومندی و پیروزمندی – نیروی پایداری را در ما برانگیز- و تو که بخشاینده یی دارندگی و خواسته را، چارپایانِ ما را در رَمّه ها انبوه بگردان. در خانه هامان پسران و دختران ستبر سینه و بلند بالا و زیبا را فزون گردان، تا پیروزمَند باشیم و در پیکار زندگی پیروزگر، نه بخت برگشته.
تو ای ایزدِ بلند پایه - و شما ای همۀ ایزدانِ اَهورا آفریده - ترانۀ ستایش ما را با آوایمان بشنوید، و ستایندگان نیکی را پیروزبخت سازید.
ستاینده ام ماه ایزدِ روشن را، با همۀ آیین های دین- با شاخه های سبزه گون بَرسَم[شاخه های نو بریده از درخت] در دستی و شیرۀ هَوم با شیر آمیخته بر دیگر دست و ترانۀ ستایش ویژه بر زبان.
و مَزدا-اهورا که همه آگاهی از کردارهای راستین ستایشگرانۀ مردم دارد - و پاداش اهورایی از آنِ زنان و مردانی است که نگاهداریِ آیین های دین شان، و ستایش آنان برای مهر ایزد به راستی و درستی باشد.
ستایش ماه در شاهنامه فردوسی:
چراغ است مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمایدا
شــــود تیره گیتی بدو روشنا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خْوَرد
چو بیننده دیدارش از دور دید
هم اندر زمان او شود ناپدید
دگر شب نمایش کند بیشتر
تو را روشنایی دهد بیشتر
به دو هفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد که بود از نخست
بُوَد هـــــــــــــــــــــــر شبانگاه باریکتـــــــــــــــر
به خورشید تابنده نزدیکتر
بدینسان نهادش خداوند داد
بود تا بود هم بدین یک نهاد
فردوسی
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی
نظامی
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح
بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم
سعدی
تو کاین روی داری به حسن قمر
چرا در جهانی به زشتی سمر
سعدی