فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، سخن پرداز و بینشور نامدار ایرانی در پایانۀ سدۀ ششم، و آغاز سدۀ هفتم کوچی ماهشیدی زیسته است. از زاد روز و سال مرگ او آگاهی درستی در دست نیست، برخی او را زادۀ ۵۱۳ و برخی سال ۵۳۷ و برخی دیگر سال ۵۴۰ ماهشیدی نوشته اند. آنچه می دانیم این است که عطار در روستایی بنام [کدکن] یا [شادیاخ] که در آن روزگار از بخش های نیشابور شمرده می شد چشم به جهان گشود. سال مرگ او را نیز برخی ۶۲۷ و برخی دیگر ۶۳۲ نوشته اند. آنچه که می دانیم این است که به هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور کشته شده است.
دکتر شفیعی کدکنی در نوشتاری زیر نام: «پیشگفتاری بر منطقالطیر» نوشته اند که سرگذشت عطار و چگونگی زیست او در پس ابری از پیچیدگی و گُنگی رخ پنهان کرده است. به هنگام شورش ایرانسوز غزها می بایست کودکی شش یا هفت ساله بوده باشد. شورش ترکان غز و نگون بختی بزرگی که از آن شورش، بویژه در خراسان دامنگیر مردم ایران شد آنچنان فراخدامن و هراس انگیز بود که هر چه را که از پس یورش تازیان برجای مانده بود بر باد داد.
چنین رُخداد بدشگون، با آن همه ویرانی و کُشتار و شکنجه و دستیازی و مرگ و درد و هراس که در پی آورد نمی توانست ذهن کودکانه عطار را پریشان نکرده باشد، همین نگون بختی بود که زمینۀ [مرگ اندیشی] و [درد اندیشی] ژرف را دراو بیدار کرد و انگیزه یی فراهم آوَرَد که دینکارانِ خرافه پرداز افسانه های خرد سوز در باره او ببافند و مردم ساده دل آن یاوه ها را بباورند.
نوشته اند روزی در دکان خود سرگرم نسخه پیچیدن برای بیماران بود، درویشی از راه رسید و از او درخواست یاری کرد، عطار روی خوش به درویش نشان نداد. درویش گفت: تو می خواهی چگونه بمیری؟ عطار گفت همانگونه که تو می میری. درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و گفت من اینگونه می میرم، و دردم جان سپرد! عطار با دیدن این نمایش دگرگون شد، دکان دارو فروشی و کار یاری رسانی به بیماران و دردمندان را رها کرد و جامۀ درویشی به تن کرد و راهی پیش گرفت که پایانش نه سودی برای جهان داشت و نه برای جهان آفرین!
آنچه که با بی گمانی می توان گفت این است که وی زندگانی دراز داشته است:
در عمر دراز آنچه بدیدم یکبار گویی که هزار بار بیشش دیدم
مختارنامه
چون شیری گشت مویم در نظاره هنوز از حرص هستم شیرخواره
به دل سختم ولی در کار سُستم بسی رفتم بر آن گامِ نخستم
اسرار نامه
آغاز زندگی عطار با شورش ترکان غز همراه بود و پایانش با یورش ترکان مغول، در جریان همین یورش بود که تیغ یکی از مغولان شانه ی او را شکافت و دفتر زندگانی او را ببست.
روز بیست و پنجم فروردین را روز گرامیداشت عطار نیشابوری نوشته اند، انگیزه برگزیدن این روز دانسته نیست، آنچه می دانیم این است که دوستداران عطار در این روز به نیشابور می روند و دسته گلی بر سنگ گور او می گذارند. از دیگر آیین های گرامیداشت عطار نمایش کتاب و خوشنویسی است.
برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو
بس خون که از دلها بریخت آن غمزه ی خونریز تو
ای زلفت از نیرنگ و فن کرده مرا بی خویشتن
شد خون چشمم چشمه زن از چشم رنگ آمیز تو
در راه تو از سرکشان نی یاد مانده نی نشان
چون کس نماند اندر جهان تا کی بود خونریز تو
شد بی تو ای شمع چگل دیوانگی بر من سجل
از حدّ گذشت ای جان و دل درد من و پرهیز تو
آنها که مردان رهند از شوق تو جان میدهند
شیران همه گردن نهند از بیم دست آویز تو
از شوق روی چون مهت گردنکشان درگهت
چون مرغ بسمل در رهت مست از خط نوخیز تو
بی روی تو ای دل گسل درمانده ی پایی به گل
عطار شد شوریده دل از چشم شورانگیز تو
بسیاری از سخنپردازان ایرانی مانند شیخ محمود شبستری، صائب تبریزی، فیض کاشانی، و مولوی بلخی در سروده های خود عطار را ستوده برخی او را برتر از خود شمرده اند
نوشته های عطار:
در ادبسار ایران، پیش و پس از عطارِ نیشابوری ، بسیاری از دیگر سخن پردازان خود را «عطار» نامیده اند، از این رو شمار چارانه ها و نوشتارهایی که بنام عطار در دفتر ادب ایران آگاشته شده از سد فزونتر است، ولی آنچه را که پژوهشگران ارجمندی مانند محمد رضا شفیعی کدکنی و عبدالحسین زرین کوب بر شمرده اند چنین اند:
اسرارنامه - الهی نامه – منطق الطیر- مصیبت نامه – مختارنامه - تذکرة الاولیا – دیوان اشعار.
آرامگاه عطار نیشابوری