«آب پاشان» جشن فرخنده یی است که روز سیزدهم تیرماه هر سال برگزار می شد و در آن آب یا گلاب بر سر و روی هم می پاشیدند. این جشن شادی بخش «جشن آبریزگان» «جشن آبریزان» «نوروز تبری» «جشن سرشوی» «جشن آفریجگان» هم گفته شده است. یکی از آیین های خجستۀ این جشن، شستشوی تن، و آب پاشیدن بر یکدیگر است. برپایۀ گزارش ابوریحان بیرونی، آغاز این شادروز ایرانی به روزگار جمشید بر می گردد. در آن روزگار، شمار جانوران و مردمان آنچنان فزونی گرفت که دیگر جایی برای آنها نبود. اَهورَه مزدا زمین را سه برابر فراخ تر گردانید و فرمود مردم در گرمابه ها تن شویی کنند ، جشن آبریزگان یادگار آن رُخداد خجسته است:
«... آنگاه به شهریاری جم، سیسد زمستان بسر آمد، و این زمین پُر شد از رَمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ ِ سوزان.
و رَمه ها و ستوران و مردمان بر این زمین جای نیافتند.
پس من اهوره مزدا به جَم هور چهر آگاهی دادم.
ای جم هور چهر! پسر ویونگهان! این زمین پُر شد و برآمد از رَمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ سوزان!.
و رَمه ها و ستوران و مردمان، بر این زمین جای نیابند.
آنگاه جَم به روشنی، به سوی نیمروز به راه خورشید فراز رفت.
او این زمین را به «سورای زرین»[1] بر سُفت[2] و به «اَشترا»[2] بِشِفت و چنین گفت:
ای سپندارمذ[3]
به مهربانی فراز رو، و بیش فراخ شو، که رمه ها و ستوران و مردمان را بر تابی.
پس جم این زمین را یک سوم بیش از آنچه پیشتر بود فراخی بخشید و بدان جا رمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند، به خواست و کام خویش، چونان که کام هر کس بود.
آنگاه به شهریاری جم شش سد زمستان بسر آمد، و این زمین پُر شد از رَمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشانِ سرخِ سوزان!.
و رَمه ها و ستوران و مردمان بر این زمین جای نیافتند.
پس آنگاه من به جَم هورچهر گفتم:
ای جَم هورچهر، پسر ویونگهان
این زمین پُر شد و بَر هم آمد از رَمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشانِ سرخِ سوزان.
و رَمه ها و ستوران و مردمان بر این زمین جای نیابند.
آنگاه جَم به روشنی، به سوی نیمروز، به راه خورشید فراز رفت. او این زمین را به «سورای زرین» بر سُفت و به «اَشترا» به شِفت و چنین گفت:
ای سپندار مذ!
به مهربانی فراز رو و بیش فراخ شو که رَمه ها و ستوران و مردمان را بر تابی.
بدین ترتیب کوچ بزرگ دیگری انجام گرفت!.
پس جم این زمین را دو سوم بیش از آنچه پیشتر بود، فراخی بخشید و بدان جا رَمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند، به خواست و کام خویش، چونان که کام هر کس بود.
آنگاه به شهریاری جَم نُهسد زمستان به سر آمد و این زمین پُر شد از رَمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ درخشان سوزان، و رَمه ها و ستوران و مردمان، بر این زمین جای
نیافتند!.
پس من به جَم هور چهر آگاهی دادم:
ای جَم هور چهر، پسر ویونگهان!
این زمین پُر شد و بَر هم آمد از رَمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سُرخ سوزان!.
و رَمه ها و ستوران و مردمان بر این زمین جای نیابند.
آنگاه جم به روشنی، به سوی نیمروز، به راه خورشید فراز رفت. او این زمین را به «سورای زرین» بر سُفت و به «اَشترا» بِشِفت و چنین گفت:
ای سپندارمذ!.
به مهربانی فراز رو و بیش فراخ شو که رَمه ها و ستوران و مردمان را بَر تابی.
پس جَم این زمین را سه سوم بیش از آنچه پیشتر بود فراخی بخشید و بدان جا رَمه ها و ستوران و
مردمان فراز رفتند، به خواست و کام خویش، چونان که کام هر کس بود...»
( گزارش وندیداد – فرگرد دوم بند 8 تا 20 )
پانویس:
سورای زرین و اَشترا نام دو گونه ابزار است که اهورَه مزدا برای بالاندن و گستراندن و آباد کردن زمین بدست جمشید سپرد...
سُفتن همان سوراخ کردن و شکافتن و سُنبیدن است که در اینجا می توان آن را به سینۀ زمین را شخم زدن و آبها را از راه کندن زمین، جا بجا کردن برگردان نمود، شِفتن نیز چکیدن و خاریدن و خراشیدن است.
سپندارمذ یا «سپنتا آرمئیتی» که آرش آن را اندیشه - از خود گذشتگی- بردباری – سازگاری - فروتنی و خرد رسا نوشته اند، یکی از امشاسپندان، یا پرتوهای ششگانۀ گوهر هستی بخش خدا است، و در گروه سه گانۀ (امشاسپند بانوان) که (سپندارمذ- خرداد و اَمُرداد) هستند جای دارد. سپندارمذ یکی از برجسته ترین نُماد های مادر خدایی اَهوره مزدا دانسته می شود!. این امشاسپند بانو، در جهان مینو نماد دوستداری – بردباری - و فروتنی اهوره مزداست، و در جهان استومند، نگاهبان زمین و پاکی و باروری و سر سبزی آن است. ایزد بانوان: آبان یا همان (اردویسور آناهیتا) و ایزد بانو (دین) که همان چشم خورشید گونۀ درون نگر و یا وجدان آدمی است ، و ایزد بانو(اشی) که ایزد دارایی و توانگری است از همکاران او هستند، از سوی دیگر یکی از دیوان بد کار از جنس آخوندها بنام (ترومَیتی Tromaiti) که دیو ناخشنودی و خیره سری است همیشه با او در ستیزی آشتی نا پذیر است.
برخی از اوستا شناسان سپندارمذ را همان زمین دانسته اند، و برخی دیگر بر این باورند که این نام در آغاز «ارآ مآتا» بوده که آرش آن مادر زمین است. با این داده ها در می یابیم: اینجا که (جمِ هور چهر) از سپندارمذ می خواهد که به مهربانی فراز رود و خود را بیشتر بگستراند!. به گونۀ نمادین گواژه از نخستین کوچ مردمان به سر زمین های نا شناخته برای زندگی بهتر دارد، می دانیم که هر گاه در پی فزونی زه و زاد، زیستگاه برای زیستمندان تنگ آمده، مردمان به همراه جانواران خانگی رو به سر زمین های ناشناخته کرده اند، در اینجا می توان گفت که این فراخی زمین، به گونۀ نمادین نشان از همان کوچ های بزرگ مردم دارد. و فراموش نکنیم که در اینگونه کوچ ها، مردم آتشان سرخ را نیز با خود می بردند، چرا که در آغاز، بر انگیختن آتش کار آسانی نبود، در چرخه های پسین تر نیز، که شیوۀ بر انگیختن آتش شناخته شد، بردن آتش سپنتا[=مقدس] از جایی بجایی، به گونۀ یک آیین در آمد، همانگونه که پس از یورش تازیان بیابانگرد بی فرهنگ به نیابوم اهورایی ما شمار بزرگی از هم میهنان زرتشتی از دست زشتکاریهای مسلمانان به هندوستان گریختند و نخستین چیز با ارزشی که با خود بردند همان آتش فروزان بود که با فروزه های آسمان سایش، آرزوها و کام هایشان را به درگاه اهوره مزدا فرا می برد، این آیین هنوز هم در برگزاری آیین های المپیک بر جای مانده است، آتش المپیک را به نشان آن آتشی که پرومتئوس از خدای خدایان دزدید و فرا دست آدمیان گذاشت، همراه با آیینهای ویژه از یونان به جایگاه بازیها می بَرند، و پس از پایان بازیها با آیین های ویژه دو باره آن را به یونان بر می گردانند.