دکتر سیروس شمیسا در نوشتاری زیر نام: «شاهد بازی در ادبیات فارسی» نوشته است:
«... اساساً ادبیات غنایی ما ادبیات همجنس گرایی است. فقط در ادبیات معاصر است که در آن به طور گسترده یی با معشوق مونث سروکار داریم. عشق مرد به مرد در طول تاریخ از دیدگاه های مختلف با اسم ها و اصطلاحات مختلفی مطرح شده است: شاهد بازی، نظربازی، جمال پرستی... به شخص مفعول: معشوق، شاهد، منظور، کودک، نو خط، ساده، ساده رُخ... گفته اند این پدیده از یونان رواج یافته و ابتدا در اندیشه های فلسفی رسوخ کرده... عشق مرد به مرد در فلسفه یونان عشقی جدا از تمایلات جنسی ست و جنبه عرفانی و ملکوتی دارد... اگرچه در جامعه یونان نیز این عشق با روابط جنسی دیده می شده. عشقی که امروزه ما به نام عشق افلاطونی می شناسیم و شاید در فرهنگ عام به ندرت کسی بداند این عشق همان عشق مرد به مرد است.
در فلسفه عرفانی یونانی این عشق تمرینی برای عشق الهی ست زیرا فاقد هر گونه سودجویی و کامیابی ست... برعکس روابط با زن که بر پایه خواست انسانیِ بقا نسل است... اما عشق مرد به مرد را باعث رشد و ترقی جامعه می دانستند و آنچه مستحسن است عشق به زیبا رویی عالِم و فرهیخته است. معشوق حکم مربی را دارد.
فلسفه یونانیان در افکار کسانی چون ابن فارابی و ابن سینا منعکس شده و ابن سینا معشوق مرد را بدون روابط جنسی امری نکو می گمارد و روابط را تا آغوش کشیدن و بوسه مجاز می داند. در ادبیات فارسی ما هر دو جنبه این پدیده وجود دارد...
جالب است که شاهد بازی در فرهنگ هند وجود ندارد زیرا هندیان در فرهنگ خود مقام بسیار بالایی برای زن قائل هستند.
معشوق لشکری یا لعبت سپاهی
در دوره غزنوی معشوق مذکر معمولاً ترکان لشکری هستند. ازین رو صفاتی چون عربده جویی، بی وفایی، جفا کاری، سُست پیمانی، خونریزی و ظلم جزو مختصات معشوق شعر فارسی می شود. مختصات جسمی ایشان چون چشم تنگ، کمر باریک، قد بلند، زلف برتافته است (توضیح آن که زلف وصف موی مذکر است و لفظ گیسو برای مونث به کار می رود)
نگاه معشوق تیر و ابروی او کمان و زلفش کمند است... پس معشوق ادبیات ما عمدتاً نظامی هستند.
لشکر برفت و آن بت لشکرشکن برفت
هرگز مباد کس گرفتار لشکری
کنیز و غلام جزو اموال ناطق محسوب می شد(در برابر صامت که زر و سیم است) و حق داشتند با اموال خود هر چه می خواهند انجام دهند. خرید و فروش برده به حدی رواج دارد که در فقه اسلامی هم احکامی دارد. در فقه هم در مورد مجامعت با کنیزان و فرزند دار شدن از او و قانون ارث قوانین وجود دارد و هم در مورد مجامعت با غلامان.
معشوق بنده یا لعبت سرایی
نوعی دیگر معشوق مذکر معشوق بنده است. خرید و فروش برده و بنده امری متداول بود. در اینجا رابطه عاشق و معشوق رابطه ارباب رعیتی است. یکی از مضامین شعر فارسی این است که شاعر عاشق بنده فرد دیگری می شود.
"از قوانین فقهی ست جماع با غلام خود مباح و با غلام دیگری حرام است"
بهترین نوع معشوق ریدکان هستند. یعنی غلامان کم سن و سال که سبزه عذار ندارند.(ریش در نیاورده اند) کلمه ریدکان از رود به معنای پسر مشتق شده است.
فرخی در قصیده یی افسوس می خورد که معشوق او با آنکه پانزده سال بیش ندارد ریش در آورده:
آن سمن عارض من کرد بنا گوش سیاه
دو شب تیره بر آورد زد و گوشه ماه
سالش از پانزده و شانزده نگذشته هنوز
چون توان دیدن آن عارض چون سیم سیاه
روزگار آنچه توانست بر آن روی بکرد
به ستم جایگه بوسه من کرد تباه
شب نخسبم ز غم و حسرت آن عارض و روز
تا به شب زین غم و زین درد همی گویم آه
نظر بازی
معاشقه چشمی و ایما اشارات معشوق با نگاه... در دربار شاهان اگر کسی به غلام شاه نظر می انداخته به اصطلاح امروز به رگ غیرت شاه بر می خورده و گاه خون آن خائن جسور را می ریخته... یکی از مکان هایی که در آن با معشوق مذکر اتفاق ملاقات می افتد گرمابه است. در اشعار انوری ابداً نباید عشق مرد به مرد را روحانی پنداشت:
پیراهن گل دریده شد بر تــــن گل
شلوار تــــــو پی نُما چــــو پیراهن گل
ای خرمن کون تو به از خرمن گل
جایی که بود کون تو کون زن گل
صوفیان امرد باز
اَمرَد بازی به وفور میان صوفیان رواج داشت و صوفیان مخالف عده قلیلی را تشکیل می دادند... از جمله ابن عربی، شهاب الدین سهروردی، بهاءالدین ولد پدر مولانا، شمس تبریزی و مولانا، سعدی از شاعران شاهد باز است که به صراحت در جای جای اشعار خود از معشوق مذکر سخن گفته. سعدی در غزلیات خود نیز از شاهد بازی سخن گفته اما این غزلیات به حدی لطیف است که امروزه کسی گمان نمی کند که این معشوق مذکر است.
یکی از عادات مذموم تجاوز به کودکان بوده است، عبید در جواب صوفی که گفته" از کودکان نابالغ به میان پای قانع شوید تا شفقت بجای آورده باشید " از آنجا که در قرآن مجید جزو مواعید بهشتی از غلمان سخن رفته است عبید به طنز می گوید: "از جماع نو خطان بهره تمام حاصل کنید که این نعمت در بهشت نیابید"
دوره پهلوی
شاهد بازی در دوره پهلوی در ادبیات منعکس نشد و به دلیل رشد فرهنگی و حضور زن در جامعه از عادات و رسوم مردم رخت بر بست، تا آن که نوع فرنگی آن یعنی ازدواج مرد با مرد در ایران سر و صدا برانگیخت.
پایان بحث
زبان فارسی از معدود زبان هایی ست که ضمیر مونث و مذکر در آن متمایز نیست به همین دلیل بسیاری از مخاطبان نمی دانند که اشعار لطیف و با سوز و گدازی را که می خوانند در مورد معشوق مرد است. کجا در جامعه بسته آن روزها زن عربده جو مست بوده و یا حق درشتی و عتاب با مرد را داشته... یا نیمه شب از خانه می توانسته بیرون بیاید. یا می رقصد و در بزم ها شرکت می کند این وصف ها کجا و زن مظلوم ایرانی کجا. زن ها را تنها برای تولید مثل می خواستند و با نحوی بسیار تحقیر آمیز با آنها رفتار می شده... حتی مخاطب قرار دادن زن را دور از مردانگی می دانستند...
زن مخواه و ترک زن کن کاندرین ایام بار
زن نخواهد هیچ مردی تا بمیرد هوشیار
گر امیر شهوتی، باری کنیزک خر به زر
سرو قد و ماهروی و سیم ساق و گلعذار
تا مراد تو بود با او، بزن بر سنگ سیم
ورمزاج از او بدل گردد، بود زر عیار